هــــــــــــــــــــیژده

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

این پست دقیقا چن لحظه بعد از پست قبل ثبت شد.

دارم آخرین لحظات و ساعات مجردی رو تجربه میکنم.

احتمالا الان که این پست ثبت شده، دو نفر با گفتن یه "بله"، یا "با اجازه ی بزرگترا بله"، تشکیل یه زوج رو دادن.

من و یکی مث من.


اینجا تنها جاییه که راحتم و میتونم حسم رو تخلیه کنم. اینجا جایی نیس که بخوام دروغ بگم.

حالم اصلا خوب نیس.

نه بخاطر انتخابم و نه بخاطر تموم شدن مجردی.

دوسش دارم.

اینقد که حاضرم ادامه ی زندگیم رو باش شِیر کنم.

این ینی خیلی.


حسم دقیقا حس لحظه ی سال تحویله...

یه دلشوره ی دوست نداشتنی تو دلم... یه دلشوره به سبک آلبوم ناگفته های حافظ ناظری



تغییر

یه تغییر بزرگ

یه تغییر قشنگ

یه تغییر ترسناک



نمیدونم! نمیتونم بیشتر بنویسم.




امضا: 18 در حال آخرین تایپ با انگشتانی لخت!


۰ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۱ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۰
هیژده ...

دو روز پیش تولدم بود. ممنون از همه اونایی که نمیدونم چجوری و نمیدونم با چه حافظه ای یادشون بود و بم تبریک گفتن.



امضا: 18 دوست دار همتون

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۸
هیژده ...

صبح بود و منِ نیمه بیدار، در حال معاشقه با خواب صبحگاهی بودم. رضا رشیدپورِ دوست داشتنی تو برنامه حالا خورشید داشت فوت داوود رشیدی رو تسلیت میگفت. گفت روحش شاد... یه صدایی از پشت سرم گفت قبرش گشاد!

سر صبح و با قیافه ای عبوس و دوست نداشتنی ام، خنده م گرفت. سرمو برگردوندم، مادرجون بود. داشت با خودش حرف میزد.

تو این پست میخوام راجع به خانمی 82 ساله بنویسم که روحیه ای 28 ساله داره. قبلا اینجوری نبود. قبلا یه پیرزن بود مث همه پیرزنای دیگه که روز به روز فرتوت تر میشن و تو سرازیریِ مرگ، خودشون رو ول میکنن. مادرجون خیلی فرق کرده. روز به روز داره جون تر، با حال تر، شاداب تر و با انرژی تر میشه...

  • یه موقع هایی واسه خودش شعر میخونه و شونه هاش رو به صورت سینوسی تکون میده
  • هیچ دندونی نداره و با دندون های مصنوعیش هم کنار نیومده ولی اندازه ی من ته دیگ میخوره
  • به هیچ درخواستی جواب رد نمیده، هیچ مهمونی ای نیس که بگه نمیام، هیچ تفریحی نیس که نره
  • مث یه بچه دو ساله که همه چیز براش عجیب و جدیده و هی تجربه های جدید کسب میکنه، افتاده تو تکنولوژی و داره با گوشی لمسی حال میکنه
  • سواد نداره ولی حرفاش واقعا منطقیه و یجوری بحث میکنه که نمیتونی قانع نشی
  • وقتی داره یه کار حساس انجام میده (مث بافتنی بافتن) زبونش در میاد و قیافش بی نهایت با مزه و دوست داشتنی میشه
  • سه بار خارج از کشور بوده و یه بار دیگه هم میخواد بره. میگه میخوام اونجا بمیرم، قبرستوناش گل و گلزار و خیلی قشنگه
  • روزی یک یا دو بار قلیون میکشه. اونم قلیون اصل خوانسار. نه از این میوه ای ها
  • بعضی وقتا میگه نمیدونم چرا نمیمیرم! این جمله رو اینقد باحال و با انرژی میگه که هیشکی نمیتونه بش بگه دور از جون یا خدا نکنه. میگه عزرائیل گمم کرده. انگار اون داره با عزرائیل بازی میکنه. با اینکه میدونه خیلی به مرگ نزدیکه ولی امید به زندگیش هزارتاست
  • هیچ خوردنی ای نیس که نخوره یا مراعات کنه. اصن واسش مهم نیس چه مریضی هایی داره یا چه چیزایی واسش بده
  • ایندفه که چشمش و گوشش رو عمل کرد، میگفت دارم 14 ساله میشم.
  • تنها آرزوش اینه که داغ بچه هاش رو نبینه
  • با اینکه نماز میخونه و کاملا پایبند به اصول دینه ولی با همه دست میده. مرد و زن و محرم و نامحرم
  • به ترمینال میگه ترمیلا، به sms میگه sepet، کبریت.. کربیت و خیلی الفاظ خوب دیگه


یه مثلی هست که میگه شیر، شیر است اگرچه پیر باشد، بعدن میفهمن که پیر، پیر است اگرچه شیر باشد ولی بمب انرژی این زن ثابت کرده پیر، شیر است اگرچه پیر باشد.



امضا: 18 در آرزوی پیریِ این شکلی

۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۲۰
هیژده ...

حال و روزِ این روزای من



پ.ن.1: ببخشید که نیستم

پ.ن.2: ممنون که نگرانید


امضا: 18

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۳۵
هیژده ...
اگه من خدا بودم واجب کفایی میکردم که تمام آدمایی که خودرو دارن حداقل سالی یک بار ماشینشون رو ببرن کارواش. مهم نیس ماشین چه قیمتی داره یا چه مدلیه. مهم اینه که کارواش برید.

از دو حالت خارج نیس
1. یا ماشینتون اینقد ضایع و زاغارته که بردنش تو کارواش خنده دار محسوب میشه. مثلا یه رنو مدل 73 که واسه روشن کردنش باید یه آیت الکرسی خونده بشه و از بس که دور تا دورش بتونه و خط و خش داره به پلنگ شبیه شده
2. ماشینتون اینقد خفن و گرونه که یارو کارواشیه نتونه سر و ته ماشین رو تشخیص بده و حتی اگه با دستمال مرطوب هم کلش رو تمیز کنه، بازم بهش توهین شده.



اگه تو حالت اول برید کارواش، یه حس خوب و یه حس قدرت و غرور شما رو فرا میگیره. درسته که با یه سطل و یه مشت تاید و یه لنگ پاره، کنار جوب میتونستی الکی هزینه نکنی و خودت برقش بندازی ولی حسی که شما ایستادین و یه نفر داره ماشینتون رو میشوره. یه حس خوب کارفرمایی و دید از بالا به پایینه. حسی که احتمال زیاد تا حالا تجربه ش نکردین. حس پولدار بودن رو میشه اینجوری لمسش کرد.

اگه تو حالت دوم برید، دیگه اون حس غرور و قدرت رو نخواهید داشت. چون قطعا چند برابر این حس رو تو روزمره تون تجربه میکنین. ولی چیزی نظر شما رو جلب میکنه، اون نفریه که داره ماشینتون رو میشوره و دستمال میکشه. به فکر فرو میری که یه نفر با شستن ماشین من داره اموراتش رو میگذرونه. به این فک میکنی که چجوری میشه اینجوری زندگی کرد. اصن مگه میشه اینجوری زندگی کرد؟ با دیدن اون نفر، حواست جمع میشه که من چقد خوشبختم که جای اون نیستم.

کارواش یه چیز واحده که حال دو گروه 100% مخالف رو با روش های متفاوت خوب میکنه. پس حتما به کارواش بروید!


پ.ن.1: با توجه به اینکه فرهنگستان زبان و ادب پارسی، تا حالا واسه ی این کلمه ی انگلیسی جایگزین مناسبی پیدا نکرده، بر خود واجب میدانم که این مسئولیت رو به عهده بگیرم. لذا پیشنهادات به شرح ذیل ارائه میگردد:
  • خودرو شور
  • خودرو پاک کن
  • حمام خودرو
  • گرماب خودرو
  • خودرومابه (خودرو+گرمابه)
  • تصفاب شور خودرو (کارواش هایی که با آب تصفیه ماشین رو میشورن)
  • غسل خودرو (کارواش هایی مخصوص ماشین هایی که توش کارای خاک برسری انجام شده)
  • خودرو ریزشور (کارواش هایی که برای شستشو از مواد نانو استفاده میکنند)
  • خودرو لیف (کارواش های سنتی که با سطل و دستمال میشورن)
  • گربه شور خودرو (کارواش های سریع و سر پایی که فقط آب می پاشن)
  • دلاک خودرو (کارواش مخصوص وانت و ماشین های سنگین)

پ.ن.2: کارواش مخصوص اون دو گروهه فقط. پس جای امثال ماهایی که ماشین معمولی دارن نیس و بهمین خاطرِ که سیامک همیشه گوه گرفته س.



امضا: 18 در حال جستجوی حدیث برای استفاده از کارواش

۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۶
هیژده ...
ظاهرا اینجوریه که هرکاری که آدم میکنه و هر حسی که تو آدم بوجود میاد، توسط مغز تحلیل میشه. ینی همه چی اونجاس. همه چی. یه روزی فراخواهد رسید که بشر قادر خواهد بود تمام سگنالهایی که تو مغز دریافت و ارسال میشه رو شناسایی میکنه و بعد شبیه سازیشون میکنه.
یه روزی علم اونقد پیشرفت میکنه که مغزهای ما از طریق سیم یا وایرلس، یه سری سیگنال دریافت میکنن و اون احساسات رو تو ما بوجود میارن.
مثلا حس سقوط آزاد از ارتفاع 10000پایی = ترشح یه سری هورمون و ایجاد سیگنالهایی که ما در اثر اون یه سری احساسات رو تجربه میکنیم. حالا فک کن در حالی که رو کاناپه ی خونت لم دادی سیگنالهای شبیه سازی شده وارد مغزت بشن. چه اتفاقی میفته؟ تو سقوط آزاد رو تجربه میکنی. حالا این موضوع رو میشه به همه چی تعمیم داد. مثلا تمام مذکرهای دنیا میتونن ســ  ــکـــ ــس با جنیفر لوپز رو تجربه کنن یا همه میتونن لحظه ی مرگ رو قبل از مرگ تجربه کنن یا مثلا یه مرد میتونه حس زایمان رو تست کنه یا خانوما میتونن درد خوردن توپ به اونجاشون رو حس کنن. یا مثلا حس یه آدم قطع نخاع یا ام اسی. یه روزی میرسه که هر کسی میتونه بسته به فازش بره از سوپرمارکت سرکوچه شون هر حسی رو که خواست تجربه کنه، ماژول اون رو میخره و تجربش میکنه. دیگه اون موقع هیچ آدم خاص با قابلیت های منحصر بفردی وجود نداره. اون موقع بشر خیلی متفاوت تر از الان خواهد بود. خیلی قوی تر و عجیب تر . . .

پ.ن.1: البته اون موقع هم تو ایران یه سری از احساسات قطعا فیلترن و باید با فیلتر شکن ورژن های رایگان قفل شکسته ش رو دانلود کنیم.
پ.ن.2: موقعی که بشر اونقد پیشرفت میکنه، برنامه ی ماه عسل احسان علیخانی تبدیل به یه برنامه ی فان شده که بشر به حرفای جوانی که از مرگ برگشته و اتفاقات ماورایی این روزای ما که اسمش معجزه یا قدرت و حکمت خداست، میخندن.
پ.ن.3: من دلم میخواست تو اون دوران می بودم.
پ.ن.4: من اگه پزشکی میخوندم حتما میرفتم گرایش مغز و اعصاب.
پ.ن.4: ما هیچوقت نباید دورانی رو که بت، گاو یا آتیش می پرستیدیم یا دورانی که دعا مینوشتیم رو مسخره کنیم. الان هم تو یکی از اون دوران هستیم که نسبت به آیندگان خیلی عقب افتاده و احمقیم.

امضا: 18 مردی از آینده
۱۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۰
هیژده ...

واسه اینی که میخوام بگم نمیدونم تو چه جایگاهی باید باشم. مثلا خدا، پیامبر، رییس جمهور، وریز آموزش و پرورش یا یه معلم ابتدایی ساده تو یه روستای دور افتاده... ولی اگه دست من بود، یه قانون میذاشتم که همه ی همه ی همه ی هممممه ی آدمایی رو که من رهبرشونم رو مجاب میکرد که:

من نمیدونم میخوای چیکار کنی ولی یه کاری کن که تا حالا هیچکس نکرده. حتی مهم نیس خوب یا بد. مهم نیس تو چه سنی. مهم نیس بزرگ یا کوچیک فقط منحصر به فرد باش. یه کاری رو بکن که هیچکس تو جهان نکرده یا نتونه بکنه. یه کاری کن که وقتی اسمی از اون کار میاد اسم تو هم بیاد.

من و 99.9% آدمای دور و برم معمولی به دنیا می آییم و معمولی از دنیا میریم ولی اگه این قانون اجباری بود، مطمئنم که جهان این شکلی نبود.


امضا: 18 یک معمولیِ منحصر به فرد

۱۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۷
هیژده ...
یه سری لذت های بسیار بسیار کوچیک و ریز وجود دارن که اینقد طبیعی و روزمره ان که اصن نمیشه پیداشون کرد. واسه امثال من که امیدی به لذات اخروی ندارن و صرفا جهت یادآوری این لذات دنیوی، یه سری پست های مینیمال به ثبت خواهند رسید. اغلب این مینیمال ها در کسری از ثانیه اتفاق می افتن و مجانی ان. پس با اندکی زیرکی میشه لذت بیشتری رو از زندگی استخراج کرد.

  • فقط یه عینکی میتونه درک کنه که چه لذتی داره وقتی که میخوای بخوابی عینکت رو در میاری. لحظه ی برداشتن عینک و تا کردن دسته هاش، خیلی لذت خوشمزه ایه.


  • زمان بندی بسیار دقیق و حرفه ای و برنامه ریزی مناسب برای زمان اولین هورت چایی. جوری که نه سرد شده باشه نه نیاز به فوت کردن باشه. اگه این اولین هورت، درست بعد از یه خواب عصرگاهی باشه لذتش لگاریتمی بیشتر میشه.


  • صبح باشه و بعد از استارت ماشینت ببینی بنزینش فوله. حس قدرت و غرور تمام وجود آدمو فرا میگیره.


  • قبل اینکه بری خونه ببینی که چراغ دم در روشنه. (بابام همیشه این لذت رو از من میگیره)


  • گاز محکم از بازوی خواهرزاده/برادرزاده. البته این مورد شرط سنی داره. طبق گزارشات واصله از شش ماهگی تا شصت سالگی لذت گزارش شده.


  • وارد شدن به جمعی که ری اکشن ورود، "بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه" یا "سلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام" باشه


  • گرفتن یه پشه تو هوا و مواجه شدن با یه پشه ی قطع نخاع وقتی مشتتو وا میکنی.


  • پرت کردن هسته ی انواع میوه یا کاغذ مچاله شده در سطل آشغال. میزان لذت متناسب با فاصله س و نسبت عکس با دهنه ی سطل داره


  • انتخاب قاچی از هندونه/خربزه/طالبی و سایر صیفی جات که مثلثی نباشه. ینی قاچ از وسط باشه و منتهی به دو طرف آن صیفی نباشه


  • دیدن آدمی که منتظر باشه بهش سلام کنی. برآورده نکردن این استجابت لذت را دو چندان میکند.


  • پیدا کردن یه تیک عصبی یا یه تکیه کلام از مافوق. لذت این مورد در درآوردن ادای فرد مزبور جلوی سایر همکاران بدست میاد.


  • عبور بسلامت از یک پلیس کنترل سرعت در حالی که ماشین جلویی رو نگه میداره


  • خوابیدن تو اتاقی که پنجره ش بازه و هروقتی یه باد خنکی میاد. 

فعلا همینا بسه. خیلی از این موارد بلدم. همینا رو امتحان کنین تا موارد بعدی...



امضا: 18 غرق در لذات دنیوی

۲۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۲ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۱
هیژده ...
آشنا شدیم. دوستش داشتم. عاشقش شدم. ازدواج کردیم. لذت بردیم. عادت کردیم. معمولی شد. دعوا کردیم. متنفر شدیم و طلاق گرفتیم.


+ همه ی اینها در کسری از ثانیه از ذهنم خطور کرد و من الان خوشحالم!


امضا: 18 خیره

۳۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۴۷
هیژده ...

من یقین دارم که همه ی اتفاقا تو مغز و ذهن آدم رخ میده. همه ی احساسات اونجا حس میشه اما وقتی دلت برای یکی تنگ میشه، دلت بحال یکی میسوزه، دلهره یا دل شوره میگیری، دلت با کسی صاف نیس، دلت گرفته، وقتی یه کاری رو دلی انجام میدی یا خیلی دل های دیگه انگار واقعا دلت یه جوری میشه! این دلی که میگم یه جاییه بالاتر معده، بین دوتا جوجو و تو مرکز قفسه سینه.

واقعا سواله واسم که اگه همه اتفاقا تو مغز میفته چرا اونجا یه جوری میشه؟ دوستان طبیب پاسخگو باشید...



امضا: 18 دلیاب

۳۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۰۱
هیژده ...