هــــــــــــــــــــیژده

۱۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

اینکه اینجور کارها خز شده و سطح پرستیژتون میاد پایین

اینکه حالا من یه نفر نباشمم هیچی نمیشه

اینکه من الان یک عدد جو گیر هستم

اینکه امروز چنان هومن رو وارد این مهلکه کردم که هر بیست دیقه یه بار میره چک میکنه

اینکه من از امین حیایی خوشم نمیاد

اینکه من از ژوله خوشم میاد و قیافمم خیلی شبیه قیافه ی مضحک اونه

اینکه من الان وارد یه سری جریانات سطحی و کم ارزش شدم

اینکه اون دو تا پا به پای هم دارن پیش میرن و خیلی هیجان انگیزه

اینکه هیچکدوماتون ممکنه از خندوانه، رامبد جوان و ژوله خوشتون نمیاد

.

.

.

.

هیچکدوم اینا مهم نیس! واقعا هیچکدوم اینا مهم نیس. مهم اینه که ما بلاگیا (منهای دوستان Ctrl+C و Ctrl+V کارمون) هرچند آماتور و هرچند داغون، ما نویسنده ایم. ما مینویسیم. ما همیشه پشت کیبور هستیم و مینویسیم. اکثر ما نه دیده میشیم نه دوست داریم که دیده بشیم. مث ژوله. مث ژوله ای که 20 سال سابقه ی بازیگری تو هر فیلم در پیتی رو نداره. مث ژوله ای که تقریبا اولین باره که دیده میشه. اولین باره میاد رو صحنه و هیچ زوری واسه خندوندن نمیکنه. مث ژوله ای که نون قیافه و ظاهرش رو نمیخوره. ما با قلممون ابراز وجود میکنیم. ما، مث ژوله، خیلی با ارزشیم خیلی با ارزش تر از دلقک بازی های غفوریان و خمسه و رضویان و حیایی.

این عکس رو هومن برام فرستاده. خودم درستش کردم. واقعا جدال خیلی نفس گیریه. ( رو عکس کلیک کنین و به ساعت های گوشی توجه کنین). قبول دارم که جو منو گرفته ولی این جو رو دوس دارم. از همه شما بلاگیا، از همتون خواهش میکنم که اگه رای ندادین، علی رغم اینکه فک میکنین این کار چیپه، همین الان این کد رو بزنید. نویسنده ها خیلی با ارزشن. به خاطر اون ارزش رای بدین (مجانیه)


*780*5*3*2*2#



امضا: 18 در حالی که جو ولش نمیکنه

۲۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۳۸
هیژده ...

امروز تولدمه. تا حالا به ترتیب شاتل، بانک ملت، بدمست و خاتون تولدمو تبریک گفتن. از همشون و همه کسایی که قراره بم تبریک بگن تشکر میکنم ولی این پست مناسبت مهمتری نسبت به تولد من داره. امروز تولد مستر بو ئه. اونم با من  (البته با چن سال اختلاف) متولد شد. از همینجا تولدش رو بش تبریک میگم. واسه خوندن داستان روی عکس کلیک کنید...


پ.ن: ظاهرا سرقت ادبی زیاد شده. خدارو شکر من خیالم راحته که هیچ اسکلی پیدا نمیشه که با کپی کردن مطالب من خودشو ضایع کنه ولی واسه اینکه نشون بدم چه آدم خبره و خفنی هستم تو کارام آدرس وبلاگمو گذاشتم. من خیلی شاخم!


بعدن نوشت:

از همه کسایی که تولدمو بم تبریک گفتن کمال تشکر رو دارم و دست همتون رو میبوسم. امسال تولدم خیلی خوب بود. نه کیکی داشتم نه هدیه ای ولی کلی آدم از دور و نزدیک و غریبه و آشنا بم تبریک گفتن. همین حس که آدم بفهمه که یه سریا به یادش هستن، به مراتب از هدیه گرفتن لذت بخش تره. دم همتون گرم.




امضا: 18

۲۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۱۸
هیژده ...

امروز به خودم هدیه دادم. یه هدیه ی خوب. به محض اینکه از خونه بیرون اومدم شروع شد به بارون باریدن. یه بارون خرکی. میخواستم برم دفتر ولی 45 دقیقه رانندگی شیرین زیر بارون با سرعت 30 کیلومتر بر ساعت در حالی که برف پاک کن روی کند ترین حالتش قرار داشت و بهترین آهنگا در حال پخش شدن بود، به خودم هدیه دادم. این هدیه س. 45 دقیقه لذت بردن، لبخند زدن، به هیچی و هیشکی فکر نکردن، صدای بارون فیت صدای چاووشی، باد مرطوب و خیابونای خلوتی که انگار واسه تو خلوت شدن. امروز خیلی ولخرجی کردم و خیره شدن به یه چاله آب که هی بارون آرامششو بهم میزد و حبابای کوچولو کوچولو توش درست میکرد رو به خودم تقدیم کردم. اینا هدیه س. یه هدیه ی باارزش. خودم خیلی خوشحال شد و الان اونه که مجبورم کرده این پست رو بنویسم.

الان تو دفترم و پنجره بازه و بارون یواش یواش داره پرونده هایی رو که زیر پنجره س خیس میکنه. نه پنجره رو می بندم نه پرونده ها رو برمیدارم. بذار اونام حال کنن و لذت ببرن. بعدها وقتی سراغ این پرونده ها برم، یه سری کاغذ چروک خیس خورده، منو یاد امروز و حال خوب الانم میندازه و بازم خوشالم خواهد کرد.


پ.ن : شهریور حتی اگه یه روز ازش باقی مونده باشه، حتی اگه همه چیش بوی پاییز بده، حتی اگه بارونش پیام تموم شدن تابستون رو بده، بازم شهریوره و شهریور ینی تابستون. ینی فصل گرم و دوست داشتنی تابستون. ینی فصلی که اولش آخر بهاره وسطش گرمای زندگیه و آخرش اول پاییز.



امضا: 18 در اوج احساسات

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۴۰
هیژده ...

تصور کن یه شبانه روز تمام حرفای مردم جهان تایپ شه! تموم حرفاشون ها

نه! احمقانه س. خیلی زیاده. اصن نمیشه خوندش و کلی هم خسته کننده س

بیا و فک کن یه شبانه روز تموم حرفای فارسی زبانای دنیا تایپ شه

نه! بازم زیاده

بیا تصور کنیم حرفای مردم تهران تایپ شه.

ولی بازم کتابش خیلی قطور میشه ولی خیلی بامزه میشه ولی نه! اینم نه مسخره س. هیشکی حوصله نمیکنه اینهمه بخونه.

بیا فک کنیم تو یه "لحظه خاص" حرف همه (مثلا پایتخت نشینا) ثبت شه

بیا فک کنیم مثلا:

حاجی دیشب مادرخانومم اومده بود خونمون دهنمونو سرویس کرد.........ایستگاه بعد جوانمرد قصاب........ خانومم حجابتو رعایت کن گلم این چه وعضشه........ سلام عزیزم، کجایی فدات شم؟ ........... تجریش دو نفر تجریــــــش....... پسره ی لندهور خجالت نمیکشه بم میگه من بدردت نمیخورم....... دانشجویان توجه داشته باشند سه نمره بصورت پروژه تعریف میشه...... عن آقا این چه وضع رانندگیه؟...... آقا سبزی خورشتی هم بذار........ شایان مامان دست نکن تو دماغت...... عبدلله بدو دو تا نون بگی بیار واسه آقا..... هاهاهاهاهاها..... وجه سیاسی ما در منطقه در شرایط مطلوبی قرار داره...... دکی، ما رو باش رو دیوار کی یادگاری نوشتیم....... کره خر باباته و اون خواهر چاقت........ الحمدلله رب العالمین...... خیلی دوست دارم....... شماره ی 631 به باجه ی دو........ حاج خانوم کل سود این روسری 5 هزارتومنه....... مهندس گزارشا رو آماده کردم رو میزتونه....... آآآآه...... دوست عزیز ما تمام تلاشمون رو کردیم ولی شدت جراحات خیلی بالا بود، متاسفم...... آقا نگهدار پیاده میشم....... به جون مادرم دست من نیس، چقد خری تو........ آقای قاضی تو رو خدا....... لباسات رو شستم میبری پهنش کنی؟........ چقد خوشگل شدی امروز؟...... نون اضافه هم بذارم؟..... خدایا، گیرم. کمکم کن گیرم، میفهمی؟........ خانومی در خدمت باشیم........ تازشم بابای من گف اخر تابستون میریم کیش، دلت آب...... تو سایت رو را بنداز بازاریابی ویروسیش با من....... راننده پراید بزن کنار..... ما تو این انتخابات با تمام قوا شرکت میکنیم، احزاب با مان....... زیغی، اون موقع که تلفنم رو بر نمیداشتی، شوعرت پاسبون بود...... مردم هار شدن...... تبریک میگم شما قبول شدین......راستی کن که راستان رستند، راستان در جهان قوی دستند....... 

و اگه بخوام بنویسم تا خود مقصد میتونم بنویسم (الان تو جاده م، پاهام از پنجره بیرونه و تو تاریکی شب در نقش شوفرم) این عبارات رو تو روزمره هممون شنیدیم و میشنویم. (منهای چیزایی که جنبه ی اطلاع رسانی دارن و آلودگی صوتی محسوب میشن) خداییش چن درصد حرفا ارزش تایپ شدن و خونده شدن دارن؟ چن درصد حرفا قیمت دارن و چن درصدشون مفتن؟ چن درصد حرفا حرفن؟ خیلی کم. خیلی خیلی کم. این خیلی نامردیه.

چرا؟

خیلی واضحه. بنظرم حرف یا کلام اولین هنر یا نه، اصن صفرمین هنر انسانه.  هفت هنر اصلی زاییده ی هنر صفرم، ینی کلام هستن. کلام فیل رو از پا در میاره. کلام جنگ رو شروع و تموم میکنه.
شارژم داره تموم میشه ولی پستم تموم نشد



امضا: 18 شوفر


۱۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۰
هیژده ...

یهو یادش افتادم. خیلی بدجور هم یادش افتادم!



امضا: 18 در حال سودوکو حل کردن پشت کبریت

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۳۸
هیژده ...

نام یک بیماری است. نام عمومی یک بیماریست که منشا آن یک چیز است اما به شاخه های متفاوتی تقسیم میشود.
بیایید با این بیماری خطرناک بیشتر آشنا شویم


1. چسی: افراد مبتلا به این مرض در اثر نیروهای محرک درونی بر آن میشوند تا داشته های واقعیشون (10%) و داشته های خیالیشون (90%) رو بکنن تو شیپور و به رخ بقیه بکشن. البته به رخ کشیدن یا توی شیپور کردن به معنای صحبت های کلامی نیست. این عمل اکثرا بصورت نگاههای معنادار، جهت دار و پلک زدن های متواتر است. لبخندهای ملیح و مصنوعی در فرد مبتلا به وفور یافت میشود. این بیماری تا حدودی مسری بوده و ممکن است فرد ناقل، این ویروس را به همصحبت خود انتقال دهد. عبارت چس و فِس (چس و پِس) از دیگر نامها یا زیر شاخه های این بیماری مخوف هستن.


2. چس خور: به طور کلی این مرض باعث آن میشود که فرد مبتلا، به چیزهای کم ارزش مادی بیش از حد معقول، بها دهد و مثلا از صد تا تک تومنی هم نگذرد. این بیماری به سه نوع "چس خوری مشمئز کننده" و "چس خوری مشمئز نکننده" و "چس خوری خنده دار" تقسیم میشه. نوع مشمئز کننده ش زمانی اتفاق میفته که طرف، شخص متمولی محسوب میشه و به معنای واقعی کلمه پولداره ولی باز هم چس خوری میکنه که دانشمندان پس از بررسی هایی که روی چندین کیس اِستادی انجام دادن به این نتیجه رسیدن که طرف ذاتا چس خوره یا فرزند یک "چس خور مشمئز نکننده" بوده. "چس خور مشمئز نکننده" به گروهی اطلاق میشه که واقعا ندارن و اموراتشون با چس خوری میگذره و خیلی نمیشه بهشون خورده گرفت. و گروه آخر (که خود من هم در این گروه جا گرفتم) خیلی احمقن. چون در نظر اونا مثلا ده هزارتومن خیلی خیلی بزرگتر از 100هزار تومنه یا واسه 100هزار تومن ارزش بیشتری نسبت به یک میلیون تومن قائلن. این گروه واقعا وجود دارنا. مثلا واسه من بارها پیش اومده که رفتم تو یه سوپر مارکت و 39800تومن خرید کردم. خریدی که شاید به 10 تومنش نیاز داشتم و بقیش حیف و میل شده ولی سر اون 200 تومن بقیه پولی که طرف باید میداده و بجاش آدامس شیک داده با یارو بحث کردم. دانشمندان با بررسی های گسترده ای که روی این گروه انجام دادن هنوز به نتیجه ی قطعی و روشنی نرسیدن


3. چسدُچار: افرادی که پس از مصاحبت با گروه اول (چسی سانان) همصحبت شده اند و پس از شنیدن شرایط خوب و ایده آل آن گروه سرخورده میشوند، به نوعی افسردگی موضعی دچار میشوند که اصطلاحا به آن "دپریشن چسدچار" می گویند.


4. چوسِسلیپ: سبکی بیش از حد خواب یا خوابهای به غایت سبک که از نظر دانشمندان فاقد هرگونه بازسازی و سلامت روح و روان میشود را چوسسلیپ میگویند. اکثر مبتلایان به این بیماری کارمندان بیکار در ادارات و سازمان های دولتی هستند. ویروس چوسسلیپ در اتاقهای با هوای مطبوع و صندلی های نرم و گران به خوبی رشد میکنند. بیمار به علت نداشتن کار مفید در روز و شرایط ایده آل برای چرت، بستر مناسبی را برای این ویروس فراهم کرده و طرف چوسسلیپ (معادل فارسیش میشه چسچرت) میگیرد. میخوابد ولی با کوچکترین صدایی بیدار میشود. کسلی و بداخلاقی و پاچه خواری از نشانه های این بیماری می باشد.



با توجه به گستردگی بیماری مخوف و خانمان سوز چوسیس در بخش های بعدی زوایای دیگری از این بیماری را برایتان بازگو خواهم کرد.



امضا: 18 در حال چوسیس تراپی

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۶
هیژده ...

خوشبختی ینی اینکه وقتی یه پروژه ای (مثلا راهسازی) تو زمان مقرر به اتمام نمیرسه، از آدم عذرخواهی کنن

و

بدبختی ینی اینکه این موضوع اینقد تکراری و عادیه که واسش تابلو بسازن و مث سایر علائم رانندگی تو مسیر میذارنش




+ این تقدیم به اونایی که غروب جمعه واسشون سخت میگذره.



امضا: 18 خودشنگول ساز

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۱۱
هیژده ...

55 ماه کار، 55 ماه خاطره، 55 ماه درگیری، 55 ماه همکاری، 55 ماه زمان خیلی زیادیه

fyq بدترین چیزیه ممکنه یه آدمو بگیره و 55 بدترین عددیه که تو دنیا وجود داره و نه خود تنهایی، "حس تنهایی" بدترین حس عالمه.



امضا: 18


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۰۹
هیژده ...
تو دفتر هستیم. بدمست پامیشه که بره در حالیکه دارم بش دست میدم

- واقعیت تلخ رو ترجیح میدی یا دروغ شیرین؟
-هیژده مشکوک میزنی
- کدوم؟
- خب... واقعیت تلخ رو. که چی؟
- هیچی. همینجوری :)
- یه پایان تلخ یا تلخی بی پایان؟
بدمست جلوی پله ها ایستاده که بره

- اگه یکی دهنتو سرویس کنه، چیکار میکنی؟
- واسه چی می پرسی؟
- همینجوری بابا
- خب بستگی داره کی باشه. اگه ضعیف باشه کاریش ندارم ولی اگه زرنگ بازی در آورده باشه جرش میدم!
- اگه من دهنتو سرویس کنم چیکار میکنی؟
- :)))
- جدی میگم
- نه. با تو کاری ندارم.
- :) حتی اگه دهنتو بدجور سرویس کنم؟
- بستگی داره خب. اگه زرنگ بازی در بیاری تو رو هم جر میدم. کاری نداری؟ میخوام برم
-  :|  نه. خدافس

بدمست جلوی در ایستاده و من بالای پله ها ایستادم

- میشه بری بیرون واستی؟
- بیا
- نه! کلا برو بیرون
- بیا
- نه! دو تا پات باید بیرون باشه. فقط در باز باشه
- بیا
- آقا یادته مراسم ع ...
- خب . . .
 من کل ماجرای اون شب رو براش تعریف میکنم و در نهایت میگم


- اون شیشه هه بود، فک کردم آبه. باش کفی سیامک رو شستم بعد بوش بلند شد... :)
- هیژده
- اولش 60 جور دروغ رو طراحی کردم که بپیچونم. ولی واقعیت تلخ بهتره دیگه... :)
- هیژده
- اینقد کفی ماشین تمیز شده. برق میزنه بخدا :)
- هیژده
- جان
- جرت میدم!
در بسته شد و بدمست منو با ترسهام تنها گذاشت.


امضا: 18 پس از دومین خاطره ی تلخ تکراریش
۲۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۶
هیژده ...

آدم باید برعکس رفتار کنه. اگه تاحالا هیچوقت تو خیابون و طبیعت آشغال نمیریخت، ایندفه ریخت. وقتی میرفت دستشویی عمومی، همیشه حواسش بود که کمترین تماس رو با هرچیزی داشته باشه اما ایندفه همه چیزای چنداش آور اطرافش رو کامل لمس کرد. اگه همیشه لباسش رو به محض اینکه وارد خونه میشد در می آورد و  سر جاش آویزون میکرد ایندفه انداخت رو مبل. اگه همیشه موقع بحث وقتی حق باهاش نبود کم می آورد و کوتاه میومد، ایندفه با اینکه میدونست حق با اون نیس کوتاه نیومد. اگه همیشه تو روزای شهادت اماما به احترامشون آهنگ گوش نمیداد، ایندفه شاد ترین آهنگا رو تو تاسوعا و عاشورا گوش داد. اگه همیشه احترام بزرگترا رو نیگه میداشت، این بار کوتاه نیومد و راست راست جلوشون ایستاد. همیشه وقتی اخبار بچه های زخم و زیلی غزه و فلسطین رو نشون میداد روشو اونطرف میکرد تا نبینه ولی ایندفه لبخند زد و گفت به درک که میکشنتون. اگه همیشه سرش جلوی خدا پایین بود، ایندفه سرشو بالا گرفت و چش تو چش، زل زده بود به خدا. اگه همیشه با وضو نماز میخوند، ایندفه بدون وضو نمازشو بست. اگه همیشه وقتی یه بچه گربه میدید سعی میکرد بهش غذا بده، ایندفه چنان سنگی بش پرتاپ کرد که فک کنم فلج شد. اگه همیشه راست میگفت، ایندفه دروغ گفت. اگه همیشه خوب بود یه دفه نبود . . .

یه موقع هایی (فقط یه موقع هایی) آدم باید برعکس همیشه ش باشه. برعکس باشه و برعکس رفتار کنه تا ببینه که تهش هیچ اتفاقی نمیفته. ببینه که بازم صبح فردا، خورشید از شرق طلوع میکنه و تو غرب غروب. هیچ اتفاق عجیبی رخ نخواهد داد. همه رفتارهایی که تو این جهان وجود داره رو انسان خودش درست کرده، پس خودشم میتونه خرابش کنه. انجام ندادن یه سری کارا دلیل بر نبودن، بد بودن یا خوب بودنشون نیس.

وقتی قالبهای اطرافت رو شیکوندی، میتونی جهان رو بهتر ببینی. وقتی جهان واقعی و حیوانی رو تجربه کردی، وقتی هم خوب بودی هم بد، میتونی انتخاب کنی که خوب باشی یا بد. فعل خوب بودن وقتی معنی پیدا میکنه فاعل که تو توی چارچوب خاصی نباشه. دیدن شیر وقتی تو قفسِ لذت بخشه وگرنه دیدن یه شیر گرسنه واسه هیشکی جذاب نیس


امضا: 18 درحالِ خود مالی به کاشی های توالت عمومی

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۱
هیژده ...