هــــــــــــــــــــیژده

۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

عید هممون مبارک. اینم عیدی من...


امضا: 18 در حالی که از نظر روحی اصلا در شرایط خوبی نیس

۲۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۰۰
هیژده ...

یکی از بزرگترین چالشهای درونی هرکسی اینه که به گذشته ش نیگا کنه و چون تو این مرور گذشته انها هستیم و اغلب همه چی رو خیلی رئال و بی رحمانه میبینیم، تصاویر ترسناکی برامون خلق میشه. اغلب این کار رو نمیکنیم و به محض اینکه قرار باشه همچین فکری به ذهنمون خطور کنه، میپیچونیمش. مخاطب خاص این پست خودمم. خودمم در چند سال دیگه.

بهرحال

میخوام این تصاویر رو برای سال 94 در مورد خودم خلق کنم. این کار واقعا جرات میخواد. در نگاه کلی و اجمالی اعتراف می کنم که سال 94 واسه من سال خوبی نبود اما چن تا ویژگی مهم داشت. الان که دارم بش فک میکنم، امسال فقط و فقط پر از تجربه بود واسم. شعار نیس. امسال پر از تجربه ی "اولین بار" بود. خیلی از اولین ها رو امسال تجربه کردم. خیلی خیلی چیزهای جدید یاد گرفتم. چیزهایی که شاید هیچ کاربرد یا خروجی ای (حداقل امسال) واسم نداشت.

تجربه ی تا 10 صبح خوابیدن و هر روز سر یه کار مشخص نرفتن. تجربه ی دویدن واسه پیشرفت خودت. راه اندازه ی کسب و کار واسه خود. تجربه ی شرکت تو مناقصه و استرس های قبل و بعدش. تجربه ی خالی شدن حساب بانکی و لنگ موندن. تجربه ی تو اوج زمین خوردن. تجربه کلی چیز جدید یاد گرفتن و خیلی چیزای دیگه که نمیخوام یادآوریش کنم.... سال 94 با کلی تجربه ی جدید تموم شد تا بذری باشه که امسال کاشتم. سال دیگه معلوم میشه که چیزی که کاشتم چجوری عمل میاد.

بگذریم. این پست رو نوشتم که پست بعدی با شماره ی 95 اولین پست سال 95 ام باشه! به طور مسخره ای به اعداد حساسم! راستی پست بعد رو هم از الان آماده کردم. رادیو هیژده س. 



امضا: 18 هم شاکی هم متشاکی هم قاضی

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۴۰
هیژده ...

اولش عن بود. دهنش رو که باز می کرد حالم بهم میخورد و میخواستم خفه ش کنم. یه مدت که گذشت دیدم با بقیه فرق داره. خودشه. خود خودشه و اصن به بقیه و اطرافیان کار نداره. نظرش رو همونجوری که واقعا هست میگه. نظراتش هم بد نبود خدایی. واسش مهم نیس که جلوش یا پشت سرش چی میگن. رک و با چشمانی چون جغد تو صورت طرف مقابل نیگا میکرد و حرف میزد. یه مدت دیگه که گذشت دیگه ازش بدم نمیومد. جسور بود. در کل استایل خودش رو داشت. یه خورده دیگه که گذشت، خوشم اومد ازش و در نهایت به جایی رسید که از همه بیشتر دوسش داشتم. فقط و فقط بخاطر شخصیتش. مث کناریش با سیاست نبود یا مث کناریِ کناریش موذیانه رفتار نمیکرد و مث کناریِ کناریِ کناریش بچه نبود.

بیایید همه با هم سندی رو دوست داشته باشیم. اینجور آدما، بزرگ و کم ان.



امضا: 18 رک پسند

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۸
هیژده ...

من خودم خیلی آدم جو گیری بودم. به طرز تهوع آوری به طبیعت احترام میذاشتم. توی سیامک شبیه سگ دونی میشد فقط و فقط به خاطر اینکه شهرمون رو کثیف نکنم. اینکه آدم باس شهر رو تمیز نگه داره، آشغال نریزه و شعور داشته باشه، کاملا درسته و هیچ بحثی هم توش نیس. من مشکلم با این شعارهای مسخره س که میگه آشغال نریزید تا قامت یه مرد خم نشه!


خب خم شه! به درک که خم میشه.
هر شغلی یه سری شرح وظایف داره. وقتی یکی رفتگر میشه، باید خم بشه. باید آشغال جمع کنه. ینی پول میگیره که این کارا رو کنه. وقتی یکی آرایشگر میشه باس صبح تا شب وایسه. وقتی یکی تو ذوب آهن کار میکنه، باید گرمای 700-800 درجه ای رو تحمل کنه. رفتگر جزو قشر ضعیف جامعه س؟ خب باشه. ما خیلی اقشار ضعیف داریم. مثلا شعار بنویسن کفشهای خودتون رو خودتون واکس بزنین تا کسی جلوی شما زانو نزنه. واکسیه داره پول میگیره تا خدمات بده. رفتگر هم همینطور.
اسم این کار سوء استفاده س. اتفاقا این شعار خیلی شعار احمقانه ایه. چون رفتگر رو به شدت تحقیر میکنه. سوء استفاده از حس ترحم مردم و تحقیر یه شغل برای فرهنگسازی! پیشنهادم به شهرداری های محترم که اینقد نگران کمر آقای آشغالی هستن، اینه که تعداد این ماشینای مکانیزه رو بیشتر کنه تا هم راندمان، هم کیفیت نظافت بیشتر شه هم قامت نیروهاش خم نشه. تازه چه نیروهایی؟ من خودم چندین بار شاهد بودم که وقتی یکی از این پرسنل زحمتکش خیابون رو تمیز میکنه، آشغالاش رو میریزه تو جوب! مث این پیرزنا که آشغالا رو میکنن زیر فرش...

پ.ن.1: قبل از کامنت دادن و جو گیر شدن یه نفس عمیق بکشین و منطقی فکر کنین
پ.ن.2: تو این پست اصلا منظورم این نبود که آشغال بریزیم. صحبتم اینه که اگه سطل آشغال نبود، بعد افتادن آشغال از دستمون عذاب وجدان نگیریم.
پ.ن.3: تمام چیزایی که گفتم مربوط به محیط های داخل شهرِ و تو طبیعت داستان فرق میکنه.
پ.ن.آخر: آشغال ریختن واقعا کار بیشعورانه ایه ولی دلیل آشغال نریختن نباید کمر آقای رفتگر باشه.

امضا: 18 کمی تا قسمتی نیمه ابری همراه با رگبار پراکنده
۲۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۲۴
هیژده ...

زندگی از بودن شروع می شود و تا شدن ادامه می یابد.

ارد بزرگ

امید، نان روزانه ی آدمی است.

رابیندرانات تاگور

رابطه ی دلی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد.

جبران خلیل جبران

(خودتون حرف "واو" رو در جای مناسب قرار دهید)

عشق میوه ی تمام فصل هاست و دست همه کس به شاخسارش می رسد.

مادر ترازا

زن، شاهکار خلقت است.

برنارد شاو

امضا: 18




۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۱۱
هیژده ...

خیلی وقته ننوشتم. خیلی وقته که درگیر شدم. مث یه موج که میاد و آدمو با خودش میبره و وقتی به خودت میایی، میبینی عوووووووووووووووووووووووووووئه! چقد دور شدی از اونجایی که بودی

چندین تا مطلب هی میخواستم بنویسم و نشد

  • انتخابات امسال رای ندادم ولی تو یکی از حوزه های انتخاباتی مسئول احراز هویت رای دهندگان بودم (این خودش یه پسته)
  • سوم اسفند روز خوبی بود.
  • بر هر ایرانی واجب است (مستحب نه ها، واجب) که حداقل یکبار غروب خورشید در خلیج فارس را ببیند.
  • مرام و معرفت، نه تنها هیچ ربطی به جنسیت ندارد، بلکه هیچ ربطی به جنسیت ندارد.


امضا: 18

۱۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۴۲
هیژده ...

بش گفتم تو چجوری زنده ای؟ با دستاش سرش رو گرفته بود. هیچی نمیگفت. همه چی در کسری از ثانیه اتفاق افتاده بود. هیچیش نشده بود. الان فقط کله ش رو گذاشته تو گلدون و وقتی صداش میکنم باید کل تنش رو 180 درجه بچرخونه. موقع یه چیزی خوردن هم خیلی قیافه ش خنده دار میشه. یه ببعی قربونی شد و یه تیکه از گوشتش به منم رسید. یه ببعی که شاید پدر یه خانواده بود رو کشتن چون یه آدم از این جون سالم به در برده بود.

امروز دوباره داشتم عکساش رو نیگا میکردم. الان میتونست مرده باشه. امروز به این فک کردم که اگه میمرد چی؟


یا یهویی میمیریم یا یواش یواش

وقتی یهویی میمیریم، قطعا تو لحظه ی مرگ حسرت یه سری کارا تو دلمون میمونه. حسرت یه سری کارایی که میخواستیم با انجام ندادنش بیشتر عمر کنیم. وقتی یواش یواش به مرگ نزدیک میشیم، ناراحت اون کارایی هستیم که کردیم تا زودتر به مرگ نزدیک بشیم. مث سیگار کشیدن یا فست فود خوردن. مث قمار میمونه لامصب. آدم نمیدونه چجوری باس زندگی کنه.


زندگی با مرگ طبیعی مث یه مستطیله. مساحتش ثابته. میتونی عرضش رو کم کنی تا طولش زیاد شه یا برعکس، عرضش رو زیاد کنی تا طولش کم شه.


امضا: 18 درگیر با روح ببعی خدابیامرز

۲۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۵۱
هیژده ...