هــــــــــــــــــــیژده

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  1. یکی دو تا که  بیشتر! سه چهارتا کاری که استارت زدم هیچکدوماش نتیجه نداشت.
  2. خودم یه جوری سرما خوردم که مطمئنم تا یکی دو ماه باید با ویروسهای عزیز همبستر باشم.
  3. سیامک آب روغن قاطی کرده و سرسیلندرش پوکیده و الان تو بیمارستانه.
  4. دندونم درد میکنه.
  5. مُحرمه.
  6. جواب منفی پشت جواب منفی.
  7. هوا داره سرد میشه.
  8. حدود 4 تومن تو این ماه خروجی مسخره داشتم بدون اینکه یه ریال ورودی داشته باشم.
  9. پرونده ها هی داره بیشتر و بیشتر تلمبار میشه و آدیت تو راهه.
  10. هوا اکثرا ابریه
  11. شاید 10 روزه که حموم نرفتم و ....


همه این اتفاقات دست به دست هم داده تا من آرزو کنم زودتر این ماه کتری (پس از اصلاح نقاط) تموم بشه. یه موقع هایی آدم دلش میخواد که مث بچه گربه بره زیر دست و پای یکی و هی خودشو بماله به اون. هی ناز کنه و اون هی ناز بخره. هی خودشو لوس کنه و اون بازم نوازشش کنه.

الان از اون موقع هاس که من دلم میخواد بچه گربه باشم. هرچند مطمئنم که اگه همین الان آرزوم عینا برآورده بشه، تبدیل به یه بچه گربه میشم ولی نه از اونا که تو یه خونه ی اشرافیه و یه دختر مو بلند ازش نگهداری میکنه، یه بچه گربه میشم که دیروز مامانش رفته زیر ماشین و له شده و خودش الان تو کوچه ها دمبال یه تیکه استخون میگرده و باید حواسش باشه که کسی بش سنگ نزنه.

اصن ریدم تو آرزوم. همون بهتر که گربه نیستم. میرم با ویروسام لاو میترکونم. لااقل یه ماهی یکی هست که باش کل کل کنم.



امضا: 18 در حال صحبت کردن با خلط سبزرنگش (کثافت هم خودتونید!)


۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۳:۰۱
هیژده ...

با حضور افتخاری بدمست

دریافت




امضا: حاج کربلایی مشهدی 18

۳۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۷
هیژده ...

 . . . و من منتظرم ببینم امسال مداحان و واعظان و محترم از ورژن 2015 امام حسین و ابالفضل چه چیزهای جدیدی برای رو نمایی دارند . . .



بعدن نوشت1: با تشکر از طیبه ی عزیز از دوستان و علاقه مندان دعوت بعمل می آید فایل ضمیمه نظر ایشون رو دانلود و گوش کنن. اصن دلتون وا میشه.

بعدن نوشت2: به رو منبری های عزیز یه پیشنهاد ویژه دارم. اگه میخواین یه جوری اشک پا منبری هاتون رو در بیارین که کبود شن، امسال بگین یزدید ملعون وای فای امام حسین رو هم قطع کرد و بعد های های گریه کنین و بزنین به سر و صورتتون :))


امضا: 18 منتظر آهنگ راک عزاداری

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۰:۳۸
هیژده ...

آقا ما اعتراض داریم

من پِستون دارم، اونام دارن. از شوهر من کار میکشن، شوهر اونام کار میکنه. ما دوتا دست داریم دوتا پا و پوست. والا بخدا اونا هم دارن. منم فحشم اونا هم فحشن.  اخه این چه وعضشه؟ ما خیلی شبیه همیم. هم ظاهری هم باطنی. چشای منم گنده س!

البته قبول دارم، یه خورده از ما سریعترن، ولی بخدا اگه با ما هم اینقد تمرین میکردین مام سریع میشدیم. حالا ما بنیه داریم اون کوچولوهای ملوس چه گناهی کردن؟

خونه میخرین، ما. ماشین میخرین، ما. مکه میرین، ما. عروسی میکنین ما. میمیرید، ما. همش ما ما ما ...

منم یه مادرم. اصن به شوهرمم گفتم میخوام به بچه م یاد بدم عیحیح عیییییییح یا عر عرکنه. والا!  نه شیر میدن، نه چرم میدن، نه خاصیت دارن، اینقدم ادعا دارن. اینقد از خانواده ی خر و اسب و قاطر بدم میاد که نگو. تازه از شمام بدم میاد. اینقد خرید(خر هستید) که موجودای مفیدی مث و ما و ببعی های ملوس رو میکشید و اون بیخاصیت هارو نگه میدارید.

مرغ؟ اون دیگه چرا؟ اون با اون تخمایی که میذاره به اندازه کافی کونش پاره میشه. دلتون میاد؟ چجوری دلتون میاد؟ باز مرغ هم خوبه. بچه مرغ؟ جوجه؟ به اسمش فک کن. جوجه س! میفهمی؟ کوچولوئه، نازه، مهربونه... تازه اونو که برندش کردین. چی بود اسمش؟ حاج عبدلله؟ حاج عباس؟ آقا ماشالله؟ اکبر؟ عاه! اکبر جوجه. شماها واقعا موجودات بدی هستین...


وقتی پای درد و دلش نشستم دیدم پر بیراه هم نمیگه. حق داره خب. میخواستم بش قول بدم که از این به بعد گوشت خر بخورم، یه لحظه قیافه ی خر رو متصور شدم، دیدم خدایی راه نمیده. یه لبخند زدمو  بش گفتم تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که من به نوبه ی خودم میخوام دیگه گوشت نخورم. میخوام وجترین(vegetarian) شم. دیدم مث گاو داره نیگام میکنه. فهمیدم نفهمیده. گفتم میخوام مث شما علف خوار شم.

خیلی خوشال شد. باهم خدافظی کردیمو جدا شدیم. الان چن وختی از اون ملاقات میگذره. سر قولم نموندم واقعا. ولی خدایی گوشتای تو خورشت رو نمیخورم.  اصن یه شیوه جدید در تغذیه اختراع کردم. اسمش وجتبیکیو ئه. ینی سبزیجات و کباب های باربیکیویی آزاده ولی خورشتی رو به احترام اونا نمیخوریم.


امضا: 18 خیره به گوشت تو خورشت قیمه

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۴ ، ۱۳:۰۹
هیژده ...

خوشبختی ینی اینکه من مطمئنم قبل از مرگم یه ماشین تووووووووپ خواهم داشت. یه چیزی تو مایه های مازراتی فعلی

و

بدبختی ینی اینکه من مطمئنم وقتی سوار مازراتی خودم خواهم شد، بقیه سوار جت های فراصوتی پرنده ی کوپه شون هستن



امضا: 18

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۰۰:۰۸
هیژده ...

یه شوهرخاله دارم که انسانه! پس مث هر انسان دیگری هم یه موقع هایی رو میخوابه و یه موقع هایی بیداره. اون موقع هایی که خوابه که هیچی ولی وقتی بیداره به دو شکل می توان ترسیمش کرد. در نود درصد اوقات :( و در نه درصد اوقات :| و میگن که :) هم رویت شده. همیشه ی خدا چیزی واسه ناراحتیش وجود داره. همیشه در حال غصه خوردن و به اشتراک گذاشتن مشکلاتشه.

نمیدونم عروسی پایتخت نشینا رفتین یا نه. ولی من یه شهرستانی ام که این افتخار رو داشتم که تو مراسم عروسی تهرانیا حضور داشته باشم. رقص واسه ما شهرستانیا ینی وقتی میری وسط به شعاع یه متر کسی نتونه بهت نزدیک تر بشه (و اگه شد هم قطع عضو شدنش پای خودشه). به عبارت ساده تر ما فقط موقع رقص گاز نمیگیریم! ینی جفتک اندازی و پرتاب دست به طرفین امری طبیعی محسوب میشه و البته که هرچی اون شعاع بیشتر باشه طرف کارش درست تره. این مدل رقصیدن به قدری از طرف انرژی میگیره که یا آخرش بیهوش میشه یا ضعف میکنه و میره میشینه. اما پایتخت نشینا یه جور خیلی جالب و با کلاسی میرقصن. فقط میرن وسط وایمیستن. خیلی هم بهم نزدیک وایمیستن (تقریبا چسبیده بهم). بیشتر که دقت کنین متوجه میشین که دستهاشون رو هم یه کوچولو تکون میدن. ظاهرا تو پایتخت ارزشها اندکی متفاوت با شهرستانهاس ولی بهرحال اونی که میره وسط تقریبا یه دو سه ساعتی رو اون وسط مسطا هست. یه قر ریز و طولانی.

این دوتا پاراگراف در عین بی ربط بودن کاملا بهم مرتبطن. حرف زدن یا بعبارتی چس ناله های شوهر خاله خیلی شبیه رقصیدن تهرانیاس. وقتی بات حرف میزنه انگار حرف نمیزنه ولی خوب که دقت میکنی میبینی داره یه چیزایی داره میگه. چیزایی که میگه خیلی طولانیه. شاید دو سه ساعت. اصلنم واسش مهم نیس که گوش میدی یا نه. عملا شوهرخاله = چس ناله


حالا این تصویر (که در حال اخبار دیدن کشیدمش)...

یه سری تصاویر هستن که مث شوهرخاله م مث رقص تهرانیا ان. یه چیزای ثابت و تکراری. بی نتیجه و تکراری. از وقتی یادم میاد هروقت یه آدمایی با این شکل و شمایل دیدم، یه تفنگ دستشون بوده و داشتن میجنگیدن. سالهاست این آدما دارن میجنگن و یه سری خانوم در حال گریه کردن بخاطر از دست دادن عزیزشون هستن. این تصاویر اینقد تکراری ن که ارزش خودشونو از دست دادن. هروقت اخبار در مورد حوزه ی خاورمیانه میشه آدمای این شکلی تو بک گراند خیابونایی که دود از توش در میاد و خونه هایی که خراب شده، میان تو تلویزیون. اصن هم نمیدونم دعواشون سر چیه و دوست هم ندارم بدونم فقط میدونم که تموم نمیشه. یه جورایی انگار که اصن زندگی واسه اینا تعریف دیگه ای داره. اینا تو جنگ به دنیا میان، تو جنگ بزرگ میشن و تو جنگ میمیرن. مث شوهرخاله م که انگار تو بدبختی بزرگ شده و (در حالی که یه زندگی معمولی مث هر انسان دیگه ای داره) غرق در مشکلاتش خواهد مرد.

وقتی میگم زندگی تعریف دیگه ای داره، جمله ی خیلی مهمی گفتم. این ینی اینکه هیچوقت سعی نکنیم زندگی اونا رو درست کنیم. این احمقانه ترین کاریه که میشه انجام داد. زندگی اونا درسته. غلطِ درست! ینی یقین بدونین که اگه (فرض کنیم) تمام مشکلات اینجور آدما حل بشه، اونا باز هم چیزی واسه دست به تفنگ بردن و یا مشکلی واسه چس ناله کردن پیدا میکنن. اینجور آدما رو باس بحال خودشون رها کرد. اونا دارن زندگیشون رو میکنن. یه زندگی غلطِ درست. یه زندگی با تعریف دیگه.


امضا: 18 در حال تمرین رقص تهرانی

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۰۰:۴۸
هیژده ...

ساعت بطور کاملا تصادفی 2:18 صبحه و بی خوابی به سرم زده. هه! بی خوابی! چه واژه ی غریبیه واسه من این کلمه. البته من تنها نیستم این پشه که دور رو برم میپره، گوگوش و شمعک سماور هم ظاهرا خوابشون نمیاد. چهار تایی تشستیم و داریم عشقبازی میکنیم. نمیدونم چرا تعدادی پست های ثبت موقتم از پست های ثبت دائم داره بیشتر میشه. هی مینویسم و هی نمینویسم. هی مینویسم و هی نمینویسم.





همین الانم کلی نوشتم و باز پاک کردم. خر شدم کلا. حالا نه اینکه خیلی جملات حکیمانه و فلسفی ای بنویسما. همون جفنگیات همیشگیه ولی نمیدونم چرا هی مینویسم و هی نمینویسم. اصن همه چیم اینجوری شده. مثلا امروز رفتم سلمونی. هی کوتاه کرد، هی گفتم کوتاه تر، هی کوتاه، هی کوتاه تر و در نهایت کل موهامو با ماشین زد و من تبدیل به یک کچل شدم.




این فاصله سفیدا بین پاراگرافا چیزاییه که هی نوشتم و هی ننوشتم! خوبم. خوبِ خوب. پشه رو کشتم. آهنگ گوگوش هم بعد از چند بار تکرار شدن تموم شد. الان من و شمعک سماور تنهاییم. میخوام باهاش یه خورده درد و دل کنم. دیگه هی میگم و نمیگم نداریم. فقط میخوام بش بگم. هی بگم. هی بگم. اینقد با هم حرف بزنیم تا خوابمون ببره. یه شب رویایی. چه حالی بکنیم. جای همتون خالی. شب بخیر. ساعت 2:41


امضا: 18 کچل




۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۴ ، ۰۲:۴۱
هیژده ...