هــــــــــــــــــــیژده

از اونجایی که من خیلی آدم جوگیری هستم، با توجه به استقبال شما خوانندگان عزیز و کِرم درونی خودم، دست به کار شدم و داستان کوتاه دوم خود را نوشتم.


امضا: 18 رو یکی از برق بکشه

۲۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۲ ۱۴ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۴
هیژده ...
ساعت روی دیوار رو پنج و پنجاه و نه دقیقه و چهل و پنج ثانیه متوقف شده
احتمالا باتریش تموم شده
من ساعت چار و نیم خوابیده بودم که ساعت 6 بیدار شم
هنوز ساعت 6 نشده

این انصاف نیست
باتری منم خیلی وقته که تموم شده
جفتمون باتری تموم کردیم
زمان واسه ساعت متوقف شده ولی واسه من نه

هنوز ساعت 6 نشده
من نمیخوام بیدار باشم
من نمیخوام باتری ساعت رو عوض کنم


امضا: 18 زیر بارون




موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۴
هیژده ...

حال ندارم توضیح خاصی راجع به این پست بدم. داستانه دیگه. یهو به سرم زد و بعد از یک ساعت (بدون هیچگونه اصلاحات یا تغییراتی) شد این


امضا: 18

۲۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۱:۳۲
هیژده ...
با افزایش تکنولوژی و رشد صنعت، تعداد اتومبیل ها روز به روز بیشتر شد. متناسب با اون خیابونها عریض تر و طویل تر شدن. روز به روز تعداد یوترن ها (دوربرگردون) ها کم شد و اونا جاشون رو به انواع و اقسام پلهای زیر گذر و رو گذر دادن. دلیل این موضوع واضحه. چون یوترن ها مانع حرکت سریع ماشینها میشه و احتمالا باعث ترافیک و تصادف میشه.
ظاهرا اینجوریه که پل ها خوبن و یوترن ها چیز بد و مزخرفی هستن. پس چرا درست شدن؟ ینی پلها خیلی بهتر از یوترن ها هستن؟ نمیدونم!
از نظر اصول شهری و ترافیک و ساماندهی مناسب ماشینها، پل گزینه ی بهتری محسوب میشه ولی اونی که پشت فرمونه چی؟ وقتی آدم تو یه خیابونی اشتباه پیچید یا نظرش راجع به مسیر عوض شد، چرا با اینکه میدونه میخواد دوربزنه یا مسیرش رو عوض کنه باید تو اون خیابون پیش بره؟ چون ترافیک و نظام شهری بهم نریزه؟ قبول! درسته...

با افزایش تکنولوژی و رشد ارتباطات، تعداد آدمهایی که ما باهشون ایجاد رابطه میکنیم خیلی زیاد شده. افزایش رابطه مث افزایش تعداد ماشین ها باعث شده که خیابون روابط عریض و طویل بشن و یوترن هاش کم شده. این روزا خیلی از ما ها تو روابطمون تو خیابونی هستیم که میدونیم این اون مسیر درست نیست ولی ادامه میدیم. پیش میریم تا به یه پل برسیم.
این چی؟ اینم درسته؟ اینجا هم ما باید تابع اصول روابط اجتماعی باشیم که نظم جامعه بهم نریزه؟ ما هم موازی یه سری رابطه ی دیگه که شاید واقعا مسیرشون تو اون خیابونه پیش بریم؟ اگه ترافیک تو اون مسیر اشتباه باعث شد یه سریا که واقعا اون مسیر رو انتخاب کردن، منصرف بشن، چی؟ نمیدونم. این قوانین روابط رو نمیفهمم. نمیتونم قبول کنم. این خیلی پیچیده تر از ترافیک ماشیناس. نتیجه ی تصمیم اشتباه خیلی سهمگین تر از یه تصادف ساده س. ممکنه عمر یه نفر با کاف بره.
خیلی وقتا ما میاییم تو خیابون که دوردور کنیم و گلچرخی زده باشیم. پس واسمون مهم نیست که یوترن داره یا نداره. ما از اون رابطه لذت میبریم و بعضی وقتا فقط سرعتمون رو زیاد یا کم میکنیم که کمتر یا بیشتر تو اون خیابون اشتباه بمونیم و هروقت به پل رسیدیم، میریم تو یه خیابون بهتر. ولی موقع هایی که ما دمبال مقصد مشخصی هستیم، نمیتونیم منتظر پل بمونیم.


من نمیتونم تابع این قوانین باشم. زندگی من پر از یوترنه. من تو ایران زندگی میکنم.


امضا: 18 رئیس راهور راجتا (روابط اجتماعی تهران بزرگ)
۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۱۹:۰۸
هیژده ...

۲۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۱۹:۲۴
هیژده ...


این شما و این ماحصل فراخوان شماره ی یک



یلدای همتون مبارک

امضا: 18 شانه به شانه ی مقام مسئول
۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۴ ۳۰ آذر ۹۴ ، ۲۲:۳۲
هیژده ...

آقا دنیال که اولین باره اینجا تشریف آوردن، افاضاتی به شرح ذیل بیان نموده اند:



حال میخواهیم به تشریح این کامنت بپردازیم:

خاک بر سرها:  در اینجا اشاره به این حقیر و مقام مسئول می باشد.

بیکاریتون گرفته: ینی ما بیکارهای علاف (و احتمالا هــــــــــوس ران که قراره با صدای بانوان کارهای بدبد بکنیم) بیکاری به سرمون زده و بخاطر دستیابی به هدف شوممون رفتیم تار (که خود آلت فسق و فجور است) را خریده و پس از هفت سال تمرین و شاگردی بالاخره تونستیم یه چیزی از توش دربیاریم و برای شما دخترک های مظلوم و معصوم و ساده دام بگسترانیم.

نه؟ کلمه ی تاکیدی به بخش قبل

زن ینی مروارید و گوهر: غیر مستقیم اشاره به آن دارد که مرد ینی هیولا و لولو، شایدم آب چرکین بینی بز و حتی عین نجاست. بهرحال زن چیز خفن و خوبیست و مرد در حال سوء استفاده از چیزهای خفن و خوب!

اگه بخاد صداشو اینجا پخش کنه میشه هرزه و خیابونی: فقط یه ثانیه

تف بر خانمی که بخواد بخونه: اشاره بر آب دهان داشته و نماد تحقیر کردن طرف مقابل است.


حال تعدادی از خانمهای هرزه و خیابونی که با ارائه ی صداشون از گوهر به گوهـ ر تبدیل شدن و تف آقا دانیال بر اونها باد رو معرفی میکنم.

  • اون خانومه که تو مترو میگه ایستگاه بعد خیام
  • اون خانومه که تو بانک میگه شماره ی فلان به باجه ی فلان
  • اون خانومه که تو آسانسور میگه خوش آمدید
  • اون خانومه که تو تلفن میگه مشترک در دسترس نیست
  • اون خانومایی که وقتی با یه جایی تماس میگیری اولش میگن با سلام شما ....
  • تمام مجری های بانوی صدا و سیمای داخلی و خارجی (داخلی ها تف معمولی و خارجی ها چون حجاب ندارن تف خلط دار)
  • تمامی دوبلر های خیابونی و کوچه ای (مخصوصا اونی که صدای جوجه ی پینوکیو رو در می آورد)
  • اون همسایمون که وقتی زنگش رو اشتباهی زدم از پشت اف اف گفت کیه
  • و میلیونها خانمی که گوهر وجودشون رو با این کارهای بی ناموسی به معرض نمایش همگان گذاشتن و خیابونی شدن



پ.ن.1:

متاسفم برای خودمون که در جایی زندگی میکنیم که امثال دانیال ها کم نیستن

پ.ن.2: واقعیت اینه که کامنتی که واسم اومد واقعا ارزش حتی دور انداختن رو نداشت و چیزی که باعث شد من اینا رو بنویسم اینه که واقعا و از صمیم قلب دلم به حال دانیال سانان میسوزه. واقعا زندگی ..... نمیخوام بی ادبی کنم... بیخیال

پ.ن.3: از همه ی کسایی که اسمشون دانیاله به جز دانیال مذکور عذر میخوام.

پ.ن.4: با چیزایی که گفتم الان واقعا روم نمیشه که نفر برتر فراخوان رو معرفی کنم. پس اونایی که روش رو دارن برن تو ادامه ی مطالب بخونن


امضا: 18 یک مفسد فی الارض

۲۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۴ ، ۱۴:۰۹
هیژده ...

سکانس اول

سال 93 آقای "ب" که یه شرکت بازیافت داره بهم یه کار داده بود. کارش مربوط به طراحی کارتونی یه سری بروشور بود که قرار بود تو منازل و مدارس پخش بشه و مردم رو دعوت کنه که زباله هاشون رو تفکیک کنن. یه سری کاغذ ماغذ بهم داده بود که در مورد این چیزا بود و قرار بود من از اونا ایده بگیرم. اوایل امسال بروشور منازل رو بهش تحویل دادم و کار مدارس به حال خودش رها شد. نه من پیگیرش شدم نه اون. . .


سکانس دوم

یه روز مونده بود به نوروز 94. مامانم رو اینکه دقیقا موقع تحویل سال همه چی باید سر جای خودش و به بهترین شکل ممکن باشه، خیلی حساسه. از روز قبلش هی گیر داده بود که برو سیامک رو بشور. منم رفتم ولی کارواشها خیلی شلوغ بود. نتونستم بشورمش و اگه اشتباه نکنم این اتفاق تو اردیبهشت افتاد. از اردیبهشت تا حالا سیامک رو نشستم و تنها دلیلی که قیافش رو قابل تحمل میکنه بارشهاییه که تو این مدت یه صفایی به سر رو روش داده.


سکانس سوم

دیروز (در راستای گذاشتن پشت چیزها که قبلا راجع بش گفتهم) به سرم زد که داخل ماشین رو تمیز کنم و بذارم پشتش. کنار این سطل آشغال گنده های شهرداری پارک کردم و شروع کردم همه ی وسایل اضافی رو بیرون انداختن. کارم نیم ساعت طول کشید. وسط اون آت و آشغالا اون برگه هایی رو که آقای ب پارسال بهم داده بود هم بود. یه نگاهی بش انداختم و ننداختم دور. ماشین تمیز شده بود ولی انگار اون برگه ها همچنان اضافی بود. پس انداختمش دور


سکانس چهارم

دو ساعت بعد از اینکه ماشن رو تمیز کرده بودم، آقای ب زنگ زد! احتمال رخ دادن همچین اتفاقی در حد یک به یک ترلیارد هم نیست. آقای ب دقیقا دوساعت بعد از اینکه کاغذهایی که بیش تر از یک سال نگهش داشته بودم، زنگ زد و گفت وقت دارم که کار مدارس رو هم براش آماده کنم یا نه؟


سکانس پنجم

من در حال فاتحه فرستادن برای روح ادوارد مورفی



امضا: 18 تا کمر توی سطل آشغال شهرداری


۲۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۱۵:۳۶
هیژده ...

گاهی وقتا باید خودتو سفت بغل کنی، نوازشش کنی  و یا حسابی فشارش بدی تا احساس تنهایی نکنه

گاهی وقتا باید خودتو به یه چایی داغ کنار پنجره یا یه آهنگ خوب یا یه سیگار دعوت کنی تا از اینکه بهش توجه شده لذت ببره

گاهی وقتا موقع خواب باید یه رختخواب شاهانه و گرم و نرم بسازی و بعد خودتو دعوت کنی توش تا احساس امنیت کنه

گاهی وقتا باید واسه خودت نامه بنویسی و بهش بگی که دوستش داری و به خودت تقدیمش کنی که فک کنه دوست داشتنیه

گاهی وقتا باس بری حموم و خودتو تمیز کنی، موهاتو شونه کنی، لاک بزنی و بعد بری جلوی آینه و حظ کنی

گاهی وقتا آدم باید حواسش به "خودش" باشه. . .


امضا: 18

۲۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۱۰:۵۸
هیژده ...


با تشکر از تمام دوستانی که اومدن و در این فراخوان شرکت کردن و نکردن

زمان اعلام آمادگی برای حضور در این فراخوان به پایان رسید و فایل موسیقی به تمام کسانی که اعلام آمادگی کرده بودن ارسال شد.

به اطلاعتون میرسونم که 14 صداقشنگ در این فراخوان هنری شرکت کردن

جدا از اینکه کدوم صدا انتخاب میشه، دم همتون گرم. خیلی با عشقین

آخرین مهلت ارسال آثار ارزشمندتون 12 شب جمعه 27 آذر خواهد بود و شمارش معکوس ار همین لحظه شروع میشه


امضا: 18 مدیر برنامه ریزی و هماهنگی کوچکترین فستیوال صدا قشنگان و عشقیای بیان

 21:21  (خداوکیلی زمانبندی رو حال میکنین؟)

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

توجه توجه توجه

از تمامی دوشیزگان و ماهرویان و پریچهرگان و دلبران و صدا قشنگان دعوت بعمل می آید.


خانومای محترم

یه شعر براتون میذارم که قراره با صدای مخملی شما دکلمه و ضبط بشه. بعد از انتخاب صدای برتر، صداتون همراه یه موسیقی ادیت میشه و بسته به نظر خودتون با نام یا بی نام شما پخش خواهد شد.


روش کار

به این ترتیبه که دوستایی که علاقه مند به شرکت در این مجموعه هنری هستن، آمادگی خودشون رو اعلام میکنن تا من فایل خام موسیقی رو براشون بفرستم. بعد شما موسیقی رو توسط هدفون میکنین تو گوشتون و شعر رو اونجوری که فک میکنین متناسب با آهنگه دکلمه میکنین و در نهایت فایل خام صداتون رو واسه من میفرستین.

مهلت اعلام آمادگی تا 48 ساعت پس از انتشار این پست می باشد. (بدیهیست به درخواست های بعد از زمان مقرر ترتیب اثر داده نخواهد شد)

مهلت ارسال آثار و صداهای دل انگیزتون تا آخر هفته ی جاری خواهد بود.

زمان انتشار محصول نهایی یکم دیماه 94 خواهد بود.


تذکر 1: موسیقی مورد نظر با تار نواخته شده و حاصل دسترنج مقام مسئوله

تذکر 2: مقام مسئول بی نهایت آدم جدی ایه و به شدت روی محصولاتش حساس و وسواسیه

تذکر 3: انتخاب شعر توسط مقام مسئول انجام شده

تذکر 4: انتخاب صدا توسط مقام مسئول انجام میشه و من فقط در نقش یک ادیتور ساده ام

تذکر 5: کار نهایی (برخلاف شخصیت و محیط این وبلاگ) بسیار جدی و احساسی باس بشه

تذکر 6: متن شعر در ادامه ی مطلب آمده است.

تذکر 7: تو رو خدا استقبال کنین. من پیش مقام مسئول آبرو دارم!

تذکر 8: دقت کنین که فقط فایل خام صداتون رو باید بفرستین (بدون موسیقی)

تذکر 9: سعی کنین تا صداتون رو با حداکثر کیفیت ضیط کنین

تذکر 10: هرکی فایل موسیقی رو از من بگیره و صداشو نفرسته، خره!

تذکرآخر: تذکرات قبلی رو جدی بگیرید.

 پیشاپیش از توجه و همکاری شما کمال تشکر را دارم.


امضا: استودیو 18

۶۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۲۱:۲۰
هیژده ...