هــــــــــــــــــــیژده

72. یوترن - U Turn

چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ب.ظ
با افزایش تکنولوژی و رشد صنعت، تعداد اتومبیل ها روز به روز بیشتر شد. متناسب با اون خیابونها عریض تر و طویل تر شدن. روز به روز تعداد یوترن ها (دوربرگردون) ها کم شد و اونا جاشون رو به انواع و اقسام پلهای زیر گذر و رو گذر دادن. دلیل این موضوع واضحه. چون یوترن ها مانع حرکت سریع ماشینها میشه و احتمالا باعث ترافیک و تصادف میشه.
ظاهرا اینجوریه که پل ها خوبن و یوترن ها چیز بد و مزخرفی هستن. پس چرا درست شدن؟ ینی پلها خیلی بهتر از یوترن ها هستن؟ نمیدونم!
از نظر اصول شهری و ترافیک و ساماندهی مناسب ماشینها، پل گزینه ی بهتری محسوب میشه ولی اونی که پشت فرمونه چی؟ وقتی آدم تو یه خیابونی اشتباه پیچید یا نظرش راجع به مسیر عوض شد، چرا با اینکه میدونه میخواد دوربزنه یا مسیرش رو عوض کنه باید تو اون خیابون پیش بره؟ چون ترافیک و نظام شهری بهم نریزه؟ قبول! درسته...

با افزایش تکنولوژی و رشد ارتباطات، تعداد آدمهایی که ما باهشون ایجاد رابطه میکنیم خیلی زیاد شده. افزایش رابطه مث افزایش تعداد ماشین ها باعث شده که خیابون روابط عریض و طویل بشن و یوترن هاش کم شده. این روزا خیلی از ما ها تو روابطمون تو خیابونی هستیم که میدونیم این اون مسیر درست نیست ولی ادامه میدیم. پیش میریم تا به یه پل برسیم.
این چی؟ اینم درسته؟ اینجا هم ما باید تابع اصول روابط اجتماعی باشیم که نظم جامعه بهم نریزه؟ ما هم موازی یه سری رابطه ی دیگه که شاید واقعا مسیرشون تو اون خیابونه پیش بریم؟ اگه ترافیک تو اون مسیر اشتباه باعث شد یه سریا که واقعا اون مسیر رو انتخاب کردن، منصرف بشن، چی؟ نمیدونم. این قوانین روابط رو نمیفهمم. نمیتونم قبول کنم. این خیلی پیچیده تر از ترافیک ماشیناس. نتیجه ی تصمیم اشتباه خیلی سهمگین تر از یه تصادف ساده س. ممکنه عمر یه نفر با کاف بره.
خیلی وقتا ما میاییم تو خیابون که دوردور کنیم و گلچرخی زده باشیم. پس واسمون مهم نیست که یوترن داره یا نداره. ما از اون رابطه لذت میبریم و بعضی وقتا فقط سرعتمون رو زیاد یا کم میکنیم که کمتر یا بیشتر تو اون خیابون اشتباه بمونیم و هروقت به پل رسیدیم، میریم تو یه خیابون بهتر. ولی موقع هایی که ما دمبال مقصد مشخصی هستیم، نمیتونیم منتظر پل بمونیم.


من نمیتونم تابع این قوانین باشم. زندگی من پر از یوترنه. من تو ایران زندگی میکنم.


امضا: 18 رئیس راهور راجتا (روابط اجتماعی تهران بزرگ)
موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۹
هیژده ...

زندگی

کشفیات

نظرات  (۸)

زیاد سخت نگیر هیژده
یه جاهایی تو زندگی باید شونه ها رو شل کردو از مسیر لذت برد. حتی همون مسیری که میدونیم درست نیست
شایدم درست باشه و ما اشتباه کرده بودیم.
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
شایدم اشتباهه و ما فقط داریم خودمونو گول میزنیم :|
۰۹ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۸ سرباز جامانده
من تابع اون قوانین نیستم.اگه واقعا یک رابطه ای رو دوست نداشته باشم راهمو عوض میکنم.مثل رانندگی توی شهری با خیابان های دوربرگردان دار
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
کار خوبی میکنی :)
همیشه این مشکلو موقع رسیدن به خونه دارم خونه ی ما یه شهرک خیلی بزرگه که از یه خیابون بزرگ ورودیش جدا میشه.در نظر بگیر که این ورودی وسط این خیابون خیلی بلنده.و هیچ دوربرگردونی نیست.و فک کن که چقد همیشه حرص میخورم وقتی سوار ماشین مجبورم تا ته اون خیابون برم.از همه بدتر اینه که اواخر اون خیابون همیشه ترافیکه وحشتناکیه .و در مورد روابط.اینکه چیزی نمیگم یعنی پره حرفم
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
در مورد روابط هیچی نمیگی یعنی پره حرفی!
این جمله نشون دهنده ی اینه که شما یه خانومی!
:))
۰۹ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۰ اَسی بولیده
راتا درسته
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
راجتا بامزه تره
یا نشون دهنده ی اینه که با خانومای زیادی در ارتباط بودم :))
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
اگه این باشه که ایول داری به مولا :))

ادمی که زندگیش پر از یوترن باشه ادم شجاعیه هیژده اینو باور کن ادمی که بتونه اعتراف کنه کل بزرگراهی که اومده اشتباهه و یه جایی باید دور بزنه کل راهو برگرده و بعد برسه به یه جای دیگه و از یه خیابون دیگه به مقصد برسه خیلی شهامت زندگی کردن داره اکثر ادما وقتی خیلی از راه رو تو یه بزرگراه اومده باشن دیگه سعی بر دور زدن نمیکنند هیژده ادامه میدهند یعنی یه مقصد اشتباهی رو ترجیح میدهند به یه برگشتن و امتحان کردن یه بزرگراه دیگه...حالا اینکه تو فرهنگمون اینجوری بهمون یاد دادن یا شهامتشو همیشه ازمون گرفتن یا اونقدر زندگی سخته که کسی خیلی به دنبال مقصد درست نیست و ترجیح میده بره تا برسه فقط دیگه جای بحث نیست...اما منم کم کم دارم با دستای خودم یه یوترن هایی یه جاهایی واسه خودم میکنم...لازمه!

پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
دکی جان
خیلی خوبه که تو هم اینجوری فک میکنی
این حرفا (حرفای خودمو میگم) فقط قشنگی دارن
وقتی بش عمل میکنی، میبینی یه آدم از اونجا مونده از اینجا رونده ای که همینجوری فقط دور خودش میگرده و آخر هم (شاید) به مقصدش نرسه
پیچیدن خیلی خوبه
اما زیاد پیچیدن چی؟
واقعا نمیدونم!
ببین من همیشه اینجوری به زندگی نگاه میکنم ببین به تو 70 80 سال تایم بازی دادن تو تو این بازی فقط کافیه تلاش کنی واسه چیزایی که فکر میکنی ته بازی باید داشته باشی و این تلاش کردن باید باید باید با لذت همراه باشه یعنی وقتی عزرا.یل اومد گفت وقت رفتنه تو باید یه جوری به گذشته نگاه کنی که بگی خوووب خوش گذشت حالا دیگه بریم....
حالا اینکه تو در راستای این تلاش کرده چقدر بپیچی یا اصلا اخرش به یه خونه برسی یا کل راهو داشتی می پیچیدی مهم نیست مهم اینه که اخرش از رد ماشینت رو جاده رالی زندگی حس خوبی داشته باشی....
مامان من بخاطر عقایدی که به اونور داره ترجیح میده هیچوقت نپیجه یعنی به نظرش لزومی نیست ادم بپیچه ادم باید قانونایی که اون بالایی فرستاده رو بگیره بره  جلو...اما به نظر من ما قرار بوده اینجا زندگی کنیم نه مثه ماشین کوکی فقط یه خط راستو بگیریم بریم بالا...پس پیچیدن بد نیست به شرطی که سر هر پیچ راضی باشی از مسیری که اومدی....
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
دکی
بیا قبول کنیم که مامانت خیلی از ما جلوتره. مامانت به خاطر اعتقادی به یه چیزی که حتی خودشم نمیدونه چیه، داره راحت زندگی میکنه. راحت و محکم. شاید تنها بدیش این باشه که یجربه ی یه جور دیگه فک کردن رو نداشته
ما چی؟
یه پامون اینور جوبه، یه پامون اونور جوب. با خشتکی که یحتمل پاره خواهد شد، نمیتونیم درست راه بریم.
نمیتونیم با قاطعیت یه مسیر رو انتخاب کنیم. هی میپیچیم. با فرض اینکه بتونیم مسیر درست رو انتخاب کنیم، بازم راضی نیستیم. چون حس میکردیم کلی عمرمون رو اشتباه رفتیم.
ولی مامانت چی؟ اون هیچوقت ناراحت نیس

نمیدونم چقدر اما میدونم از من بزرگتری ...نمیدونم چقدر اما میدونم بیشتر از من پیچیدی....
شاید این پیچیدن ها اولش جالب باشه و بعدش برسم به یه جایی که همون خط صاف رفتنو بیشتر دوست داشته باشم....اما یادت نره مامان من و امثالهم اونقدر به خط صاف رفتنشون ایمان دارن که همیشه عمر از لغزیدن میترسن در حالیکه من و تو و امثالهم زندگیمون همون لغزیدنه است همون پیچیدنه...من مدل مامانم زندگی کردم یه مدت این مدلی هم زندگی کردم.. یه جاهایی هم نشستم وسط جاده و جلو نرفتم اصلا...2سالم اینطوری زندگی کردم ولی فکر کنم زندگی درست باید یه چیزی وسط همه ی اینا باشه....نمیدونم!
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
حال میکنی آنلاین جوابتو میدما....
عاره. منم فک میکنم از تو بزرگترم
نمیدونم چقد
و البته مهم هم نیس چقد
ولی به اندازه ی همون قد بزرگتر بودنه میتونم یه (نمیگم نصیحت) نکته ای که خودم بش رسیدم رو بت بگم
این چیزیه که یه روز قطعا به نوه م خواهم گفت
اگه هم نوه دار نشدم یا مرده بودم، تو بهش حتما بگو


بهش بگو، واسه اینکه درست زندگی کنی، تمام افکار و احساسات و اعتقادات رو بشکون. از بزرگترین ها و دست نیافتنی ترینشون هم شروع کن
به خدا فحش بده. پدر و مادرت رو دوس نداشته باش. دلت رو بشکون
وقتی این کارا رو کردی، میبینی خیلی تنهایی و هیچی و هیشکی دور و برت نیس
بعد به خودت زمان بده
آروم آروم اون چیزایی که از بین بردی، شروع میکنن به شکل گرفتن. مهم نیس چه شکلیه. ولی هر شکلی هس واقعیه. همون شکلیه که تو درستش کردی. نه اون شکلی که برات درستش کردن
اگه اینکار رو کردی، میتونی سرت رو بالا بگیری و بگی من زندگی کردم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">