هــــــــــــــــــــیژده

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

یه روزایی هست  . . که هست که فقط ترتیب صفحات تقویم بهم نریزه.



امضا: 18 همسر احمد بیرشک(پدر تقویم ایران)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۱:۱۶
هیژده ...

(مثلا تو الان از حموم اومدی بیرون و داری موهات رو خشک میکنی)


آقاجون؛ قبل اینکه اینو بخونی باس بت بگم که تو زمان ما یه آقایی بود به نام شیرازی که یه جای باحالی درست کرده بود به نام بلگفا. منم اونجا یه خونه ی کوچیک و جمع و جور داشتم. به همین اسم بود. اونجا هم کلی نوشته واست گذاشتم. اونا رو هم حتما بخون.


آقاجون؛ میگم تو اصلا به من نرفتیا. تو خیلی تمیزی و هی حموم میری ولی یه تفاوت بزرگ با من داری. تو زیاد میری حموم و زیاد میایی بیرون ولی  به خاطر همون تفاوته اندازه ی من کیف نمیکنی.

زمان ما دو جور حوله بود. یه مدل حوله معمولی که یه پارچه ی حوله ای مستطیل شکل ساده بود و مدل دوم یه حوله هایی باکلاس بود که شبیه لباس بود و وقتی از حموم در میومدیم تنمون میکردیمش. (امیدوارم تو زمان شما هم هنوز این چیزا باشه و فرض میگیرم که هست). وقتی تو زمستون میری حموم، هرچقدر هم که خونه گرم باشه، وقتی از حموم درمیایی خیلی سردته. وقتی اون حوله لباسیا رو تنت میکنی، شروع میکنی به خشک شدن...

فرق من و تو همینجاس. تو فقط خشک میشی و به هیچی دقت نمیکنی. آقاجون؛ همیشه سعی کن زندگیت از نوع حوله لباسی باشه. وقتی تو سرما حوله ت رو تنت میکنی، هر حرکتی که انجام میدی مثلا راه میری، میشینی، میخوابی، موهاتو شونه میکنی یا "هر" کار دیگه ای که میکنی، همزمان یه سری از اعضای بدنت میخورن به حوله و خشک میشن. حوله تو رو پوشونده و تو داری کارهای معمولی خودتو میکنی و همزمان داری خشک میشی. خشک شدن تو سرما = لذت بردن.

ما ها تو این دنیا هممون یه سری آدم لخت از حموم در اومده ایم و این دنیا همیشه سرده. همیشه یه حوله لباسی تنت کن. نمیدونم حوله لباسی رو به چی تشبیه کنم. فک میکنم متناسب اون، ذهن آدم باشه. اونوخت میبینی که چقد همه چی لذت بخش میشه. کارت، خانواده ت، دَرسِت، دوستات و همه ی چیزای اطرافت بهت کمک میکنن که "هر" کاری که میکنی، بهت کیف بده.

آقاجون چرا اینجوری نیگام میکنی؟ زمان ما این چیزا جز خوشیا بود. شما چه جونورایی هستین آخه؟ چرا مث بز داری نیگام میکنی؟ پاشو یه چایی وردار بیار.

مثلا تو الان داری غرولند کنان میری که چایی بریزی و من دارم داد میزنم که:

والاع، کدوم آقاجونی رو دیدی که با حوله ی حموم درس زندگی بت بده؟



امضا: 18 کون برهنه دمبال حوله لباسی

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۲
هیژده ...

یه دوثت داشتم که دوست میداشت با دوستِ من که دوست میداشت با دوثتِ من دوست بشه، دوست بشه . . .


امضا:18

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۰۰:۱۰
هیژده ...

مقدمه:

زمانهای قدیم یه نرم افزاری دستمون رسیده بود که جون میداد واسه اونایی که هیچ استعدادی در یافتن جنس مخالف نداشتن یا مث من بخاطر اینکه روی این نقیصه شون سرپوش بذارن میگفتن که این کارها رو چیپ میدونن اما واقعیت اینه که استعداد نداشتن. پس به کمک اینترنت که در اون زمانها فقط در کافی نت ها یافت می شد و ابر نرم افزاری به نام یاهو مسنجر تمام عقده هایی رو که تو واقعیت باش دست و پنجه نرم میکردن،با اون نرم افزار پوشونده و تبدیل به کول ترین  و خواستنی ترین لیلی یا مجنون زمان میشدن و الحق که موفق هم بودن. هک کردن آیدی تا قرارهای سر کاری و چه بسا تشکیل خانواده تبدیل شده به خاطرات اون دوران.

با گسترش اینترنت،  تو هر خونه ای یه استیشن کافی نت گونه ایجاد شد و زمان چت ها از 6-8 شب به 12 تا 4 صبح تغییر کرد. یه مدت که گذشت دیگه چت کردن و ارتباط نوشتاری تبدیل به کار خزی شد چون فیصبوک خیلی چیز باکلاس تری بود. اطرافمون پر شد از آدمای کول، خوشگل، بافرهنگ و فرهیخته ای که وجودشون رو فقط میشد تو دنیای مجازی پیدا کرد. فیصبوک یه مزیت دیگه هم نسبت به یاهومسنجر داشت و اون این بود که این امکان وجود داشت که بدون صرف وقت چن روز تا چند ماهه میشد ظاهر طرف رو بدون درد و خونریزی دید.

اما نقطه ی عطف این سیر تکاملی اومدن گوشی های لمسی و پدیده ای به نام وای فای بود. با پیشرفت روزافزون علم و دنیای تکنولوژی، اطراف ما پر شد از برنامه و اپلیکیشن های ارتباطی که این امکان رو برای ما فراهم کرد که خیلی آسون (و البته تقریبا رایگان) بتونیم با دوستامون در ارتباط باشیم. روم های جذاب یاهو مسنجر جای خودش رو به گروههای خانوادگی و دوستانه ی وایبر و تلگرام داد. دیگه این روزا از اساتید دانشگاه گرفته تا بازاری های پایتخت، هر کی با هرکی کار داره یا هرکی یه چیزی رو میخواد نشون یکی دیگه بده، در کسری از ثانیه اون عکس رو با دم دست ترین وسیله ی ممکن (موبایل) واسه طرف میفرسته و اون طرف هم به راحتی عکس مذکور رو با دم دست ترین وسیله ی ممکن(موبایل) میبینه.

پایان مقدمه


حتما واسه خیلیا پیش اومده که یه بی اف یا جف داشته باشن که از نظر فیزیکی ازشون دور باشه. یه شهر یا یه کشور دیگه. یا مثلا ممکنه خیلیا از خانواده دور باشن. با توجه به این جمله و مقدمه ی بالا به یه رابطه ی ریاضی ساده میرسیم:

دوری از دوستان یا خانواده + وجود اپلیکیشن های جدید = عکس!

خیلی واضحه. اینقد واضح که نیازی به توضیح نداره. این عکس ها، عکس های معمولی نیستن. ینی چون معمولیه معمولی نیس. مثلا عکس یه غذای سوخته یا یه شلوار جدید یا یه خونه ی پخش و پلا. این عکسا هیچ جذابیت یا بار هنری ای توش نیس اما سرشار از حسه. سرشار از حس هایی که فقط دو یا چن نفر محدود درکش میکنن. به نظر من ارزش این عکسا زمانی معلوم میشه که یه مدت طولانی ازش میگذره. یه سری عکس مسخره که (برخلاف عکسهای بی نهایت زیبا و هنری) وقتی میبینی لبخنده که رو لبات میشینه.

همه این داستانا واسه این بود که به سفارش یه دوست قدیمی (یک به اصطلاح نویسنده) و یه فکر کپک زده اینستاگرام هـــــــــــــــــــــــــــیژده رو راه بندازم. پس این کار رو کردم. اینستاگرام هیژده به آدرس hizh.10  با رسالت مشابه با وبلاگ هیژده "واسه زمانی که یه سری صحنه ها قرار باشه موندگار شن" راه اندازی شد. باشد که رستگار شویم...


پ.ن: شرمنده بابت تاخیر در جواب دادن به کامنت ها


امضا: 18 اینستاگرامیان

۱۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۹:۱۱
هیژده ...

 آیا در جواب همه ی درخواست ها میگید "الان" و "الانِ" شما از یکی دو دیقه تا یکی دو سال طول میکشد؟ آیا درسهایتان و کارهایتان به شب امتحان موکول میشود؟ آیا از دقیقه ی 91 در فوتبال لذت می برید و هنوز امید دارید؟ آیا همیشه مقداری از مختان را کارهای عقب افتاده تان اشغال کرده اند؟ آیا همه ی کارهایتان را هول هولی انجام میدهید؟ ...

و در یک کلمه آیا مث من یک کون گشاد هستید؟


من راه حل مناسبی پیدا کردم. با ما همراه باشید...

۱۸ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۰:۴۸
هیژده ...
توی تعمیرگاه هستیم. سیامک تعمیر شده و من میخوام حساب کنم...

- رییس چقد میشه؟
- نگران نباش. خیلی نشده
- نگران نیستم. فقط یه مشکل کوچولو هست.
- چه مشکلی؟
- خیلیِ من با خیلیِ شما "خیلی" فرق داره.




امضا: 18 جواب تو آستین

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۲۳:۲۱
هیژده ...

درست در همین لحظه ینی در ساعت 12:38 بامداد دلم میخواهد تمام شوم. تمامِ تمام.

قسمت گند دنیا همینجاس

همه ی اتفاقای دنیا بر اساس منطق و واقعیت رخ میده. نه بر اساس خواسته ی دل. که اگه به خواسته ی دل بود شاید من الان خوشبخت ترین آدم روی زمین بودم. چون سه روز پیش موقع بازرسی، وقتی رو پشت بوم بودم، دلم خواست تو طبقه ی دوم خونه روبرویی می بودم.


امروز رادیو میگفت توازن بین ذهن و دنیای اطراف عامل رسیدن به آرامشه. معنی ساده تر این جمله ینی اینکه به دلت بگو هیچی نخواد و بگو چیزایی که داری رو دوست داشته باش. اینجوری آدم آروم میشه. اینجوری آدم آروم میشه؟

فک نمیکنم. اینجوری فقط آدم سر دلش کلاه میذاره.

شاید منظور خانم مجری این بوده که یه توازن منطقی باید بین ذهن و اطرافمون وجود داشته باشه. مثلا اینکه من دلم بخواد بال داشته باشم یا مثلا تو مریخ بدوم، یه خواسته ی نا معقول و یه ارتباط نامتوازنه. ولی بودن تو طبقه دوم اون خونه با پارکتهای قهوه ای و گلدون های قشنگ لب پنجره ش زیر نور زرد، واقعا نامعقول نیس. واقعا دل من خیلی قانعه. چیزای خیلی معمولی ای میخواد.

نمیتونم براش جور کنم. تقریبا به هرچی که خواسته، نرسیده. آرامش نداره و فک کنم الانم واسه همین میخواد نباشه. حقم داره.

ولی این کار هم ازم بر نمیاد...


امضا: 18 ناراحت

موافقین ۹ مخالفین ۳ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۰۰:۵۷
هیژده ...