50. عکس
مقدمه:
زمانهای قدیم یه نرم افزاری دستمون رسیده بود که جون میداد واسه اونایی که هیچ استعدادی در یافتن جنس مخالف نداشتن یا مث من بخاطر اینکه روی این نقیصه شون سرپوش بذارن میگفتن که این کارها رو چیپ میدونن اما واقعیت اینه که استعداد نداشتن. پس به کمک اینترنت که در اون زمانها فقط در کافی نت ها یافت می شد و ابر نرم افزاری به نام یاهو مسنجر تمام عقده هایی رو که تو واقعیت باش دست و پنجه نرم میکردن،با اون نرم افزار پوشونده و تبدیل به کول ترین و خواستنی ترین لیلی یا مجنون زمان میشدن و الحق که موفق هم بودن. هک کردن آیدی تا قرارهای سر کاری و چه بسا تشکیل خانواده تبدیل شده به خاطرات اون دوران.
با گسترش اینترنت، تو هر خونه ای یه استیشن کافی نت گونه ایجاد شد و زمان چت ها از 6-8 شب به 12 تا 4 صبح تغییر کرد. یه مدت که گذشت دیگه چت کردن و ارتباط نوشتاری تبدیل به کار خزی شد چون فیصبوک خیلی چیز باکلاس تری بود. اطرافمون پر شد از آدمای کول، خوشگل، بافرهنگ و فرهیخته ای که وجودشون رو فقط میشد تو دنیای مجازی پیدا کرد. فیصبوک یه مزیت دیگه هم نسبت به یاهومسنجر داشت و اون این بود که این امکان وجود داشت که بدون صرف وقت چن روز تا چند ماهه میشد ظاهر طرف رو بدون درد و خونریزی دید.
اما نقطه ی عطف این سیر تکاملی اومدن گوشی های لمسی و پدیده ای به نام وای فای بود. با پیشرفت روزافزون علم و دنیای تکنولوژی، اطراف ما پر شد از برنامه و اپلیکیشن های ارتباطی که این امکان رو برای ما فراهم کرد که خیلی آسون (و البته تقریبا رایگان) بتونیم با دوستامون در ارتباط باشیم. روم های جذاب یاهو مسنجر جای خودش رو به گروههای خانوادگی و دوستانه ی وایبر و تلگرام داد. دیگه این روزا از اساتید دانشگاه گرفته تا بازاری های پایتخت، هر کی با هرکی کار داره یا هرکی یه چیزی رو میخواد نشون یکی دیگه بده، در کسری از ثانیه اون عکس رو با دم دست ترین وسیله ی ممکن (موبایل) واسه طرف میفرسته و اون طرف هم به راحتی عکس مذکور رو با دم دست ترین وسیله ی ممکن(موبایل) میبینه.
پایان مقدمه
حتما واسه خیلیا پیش اومده که یه بی اف یا جف داشته باشن که از نظر فیزیکی ازشون دور باشه. یه شهر یا یه کشور دیگه. یا مثلا ممکنه خیلیا از خانواده دور باشن. با توجه به این جمله و مقدمه ی بالا به یه رابطه ی ریاضی ساده میرسیم:
دوری از دوستان یا خانواده + وجود اپلیکیشن های جدید = عکس!
خیلی واضحه. اینقد واضح که نیازی به توضیح نداره. این عکس ها، عکس های معمولی نیستن. ینی چون معمولیه معمولی نیس. مثلا عکس یه غذای سوخته یا یه شلوار جدید یا یه خونه ی پخش و پلا. این عکسا هیچ جذابیت یا بار هنری ای توش نیس اما سرشار از حسه. سرشار از حس هایی که فقط دو یا چن نفر محدود درکش میکنن. به نظر من ارزش این عکسا زمانی معلوم میشه که یه مدت طولانی ازش میگذره. یه سری عکس مسخره که (برخلاف عکسهای بی نهایت زیبا و هنری) وقتی میبینی لبخنده که رو لبات میشینه.
همه این داستانا واسه این بود که به سفارش یه دوست قدیمی (یک به اصطلاح نویسنده) و یه فکر کپک زده اینستاگرام هـــــــــــــــــــــــــــیژده رو راه بندازم. پس این کار رو کردم. اینستاگرام هیژده به آدرس hizh.10 با رسالت مشابه با وبلاگ هیژده "واسه زمانی که یه سری صحنه ها قرار باشه موندگار شن" راه اندازی شد. باشد که رستگار شویم...
پ.ن: شرمنده بابت تاخیر در جواب دادن به کامنت ها
امضا: 18 اینستاگرامیان