47. نیمه شب نوشت
درست در همین
لحظه ینی در ساعت 12:38 بامداد دلم میخواهد تمام شوم. تمامِ تمام.
قسمت گند دنیا همینجاس
همه ی
اتفاقای دنیا بر اساس منطق و واقعیت رخ میده. نه بر اساس خواسته ی دل. که اگه به خواسته ی دل بود شاید من الان خوشبخت ترین آدم روی زمین بودم. چون سه روز پیش موقع بازرسی، وقتی رو پشت بوم بودم، دلم خواست تو طبقه ی دوم خونه روبرویی می بودم.
امروز رادیو میگفت توازن بین ذهن و دنیای اطراف عامل رسیدن به آرامشه. معنی ساده تر این جمله ینی اینکه به دلت بگو هیچی نخواد و بگو چیزایی که داری رو دوست داشته باش. اینجوری آدم آروم میشه. اینجوری آدم آروم میشه؟
فک نمیکنم. اینجوری فقط آدم سر دلش کلاه میذاره.
شاید منظور خانم مجری این بوده که یه توازن منطقی باید بین ذهن و اطرافمون وجود داشته باشه. مثلا اینکه من دلم بخواد بال داشته باشم یا مثلا تو مریخ بدوم، یه خواسته ی نا معقول و یه ارتباط نامتوازنه. ولی بودن تو طبقه دوم اون خونه با پارکتهای قهوه ای و گلدون های قشنگ لب پنجره ش زیر نور زرد، واقعا نامعقول نیس. واقعا دل من خیلی قانعه. چیزای خیلی معمولی ای میخواد.
نمیتونم براش جور کنم. تقریبا به هرچی که خواسته، نرسیده. آرامش نداره و فک کنم الانم واسه همین میخواد نباشه. حقم داره.
ولی این کار هم ازم بر نمیاد...
امضا: 18 ناراحت