هــــــــــــــــــــیژده

73. داستان کوتاه (1)

پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ق.ظ

حال ندارم توضیح خاصی راجع به این پست بدم. داستانه دیگه. یهو به سرم زد و بعد از یک ساعت (بدون هیچگونه اصلاحات یا تغییراتی) شد این


امضا: 18

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۰
هیژده ...

داستان کوتاه

نظرات  (۲۹)

۱۰ دی ۹۴ ، ۱۱:۳۹ دختر حاجی
تهشم باباهه با عروسکه ریخ رو هم؟ :)))  
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
برداشت آزاده :))
۱۰ دی ۹۴ ، ۱۱:۴۳ دختر حاجی
خیلی خیلی  خلاقانه و با مزه بود. تبریک میگم بهت   :)) 
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
ممنون
ولی اصلا بامزه نیستا!
۱۰ دی ۹۴ ، ۱۲:۱۷ سرباز جامانده
یکم ناخوانا بود.
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
ببخشید دیگه
اونجایی که ویکتوریا یکی یکی چشمای عروسکه رو میکنه ، چرا نوشتی هیچکی نفهمید چرا لی لی دو تا چشمو باهم نکند! 
منةورت همون ویکتوریا بوده دیگه. 
+ واقعا احساس خوبی نیس نشستم با دقت قصه ی مصورت! رو خوندم :/
تو هدر رفتی هیژده
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
هیشکی نفهمید چرا
حتی منم نمیدونم چرا!

+ چرا حس خوبی نیس (جدی) ؟
تو صفحه چهارم هیچکس نفهمید چرا ویکتوریا دو تا چشمش رو با هم نکند.

من فکر میکردم فقط دخترا عادت دارن وقتی خل میشن، کاغذ و خودکار بردارن و برا خودشون رویا پردازی کنن.
جالب بود و همچنین عالی.
داشتن یه شرکت تبلیغاتی در سطح حرفه ای به ابن توانایی میخوره. از این شرکت شیک و پیکا به سبک مدرن.
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
هیشکی قدر منو نمیدونه
دارم در کنج تنهایی هام تلف میشم
۱۰ دی ۹۴ ، ۱۵:۲۴ روانشناس روانی
وای هیژی چقد خندیدم دمت گرم:))) فقط یکم خطتو بهتر کن خب چشمم کور شد با این خطه خرچنگ قورباغت اصن ویکتوریا جفت چشامو میکند بهتر بود :دی

پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
خندیدی؟
به این داستان دراماتیک خندیدی؟
عاقا عالی بود
نقطه کور داستان؛ اون یکی پای ویکتوریا :))
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
دقیقا!
ها ها ها
ببین کل داستان و نقاشیا به کنار.تا حالا یه خانوم باردارو دیدی؟!
در مورد خود داستان هم بگم که با اینکه محتوا و مفهوم نداشت،حداقل میتونستی یکم مرتب تر بنویسیش که اونم ننوشتی!
فقط از یه جای داستان خیلی خوشم اومد.اونجایی که چشم دوم عروسک لی لی رو کشیده بودی.از داستانایی که یه چیزیو میگن و رهاش میکنن خوشم نمیاد.خیلی خلاقانه بود این حرکت.
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
دیدم
مگه چیه؟
کیف کردم  مرسی مرسی مرسی
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
خواهش خواهش خواهش

بنده خدا عمه چه قدر فحش خورده اینجا

داستان خوبی بود

از لیلا. به جناب طراح و دوله هیژده
برام باز نمیشه 
منم میخوام در جریان قرار بگیرم
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
هیژده طراح و دوله؟!!!!
ببخشید؟
چرا مامان لی لیو شبیه کیسه بوکس کشیدی پس.از رو به رو که به یه خانوم باردار نگاه میکنی از بغلاش چیزی بیرون نزده!مث یه اقای شکم گنده میشه.بهتر بود طرحو نیمرخ میکشیدی یا اینکه یه سری خط دایره ای میذاشتی رو شیکمش که انگار اومده بالا .
اینکه میدونم یه خانوم باردار چه شکلیه هم به این معنی نیست که من یه خانوم باردارم !ممکنه خانومای باردار زیادی دیده باشم:))))
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
الان این همه نکات آموزنده ی ! داستان رو ول کردی چسبیدی به شیکم مامان لی لی؟!

تازه
من نویسنده ش هستم. تو تصویری که از مامان لی لی کشیدم ویکتوریا تو شیکم مامانش مچاله نبوده و به صورت افقی داشته خمیازه میکشیده. اینا از این جور خانواده ها هستن. والا!
:)
ولی من فهمیدم چرا ویکتوریا دو تا چشم عروسک و با هم نکند...
چون شکنجه کم کم میچسبه  , اخه دردش بیشتر!!!
مثل این فیلم وحشتنکا …
بهت تبربک میگم میتونی توی این فیلم های ترکی نویسنده مثمر ثمری واقع شی :دی
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
واقعا سناریو در حد فیلمهای ترکی درپیت بود؟
ببخشید اشتباه تایپی بود
طراح الدوله
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
عاهان!
ها ها ها
متوجه شده بودم.
مشکل باز نشدن فایل حل شد؟
قانع شدم:)))
درباره ی نکات اموزنده ی داستانتم تو همون نظر اولم نظر دادم😁البته الان که فک میکنم میبینم عروسک لی لی نکته ی خاک بر سریه داستانه:))))هم با لی لی هم با ویکی (ویکتوریا)هم با باباشون؟!
من شباهتش و از به نظر دیگه گفتم ...
این سریال های ترکی یه جورایی همش اعصاب خوردی حالا جدا از در پیت بودنش به قول بابام که میگه اینا متخصص اعصاب و مجاری ادرار ن …دی
سناریو شما هم ,گر چه قیافه این خانواده بامزه بود و اگه گفته بودی طنز که ما کلی میخندیدیم ولی چون جدی باهاش برخورد کردی , اخر داستان میتونستی نتیجه بگیری هدفش اعصاب خوردی بوده , البته میگم چون تو گفتی کاملا جدی...
چه تحلیلی کردم من... :)))
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
ما متخصص پروستات و باد فتخ هستیم!
:))
  عنوان پست رو که دیدم یاد رادیو شماره شیش افتادم! داستان کوتاه شماره یک بدمست :)))
ویکتوریا که خوبه من یه عروسک داشتم اسمش کوردلیا بود سوژه خانواده:/
 پا ویکتوریا خیلی خوب بود = )))))
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
چی بود داستانش؟ یادم نیس!
رادیو در مورد وبلاگا بودا آخرش اشاره کردی ب عنوان داستانای کوتاه بدمست:دی 
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
عاها
یادم اومد :)
تعداد کامنتا هیژده تاس گفتم بکنمش نوزده...
سلام هیژده خوبی؟چ خبرا پسرم؟
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
سلام مادر جان
خوبی؟ پادردت خوب شد؟
:)
خیلی قشنگ بود! منتظر داستان بعدی ام! زود زود بنویییییس خووووو!
اون آقای بو رو هم که ول کردی...لااقل اینو ادامه بده!
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
چشم :)
پسرم یه نصیحت مادربزرگانه میشه همیشه  با اون خط قشنگ تره بنویسی؟
ادم این خطو میبینه میگرخه  اخه :/
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
نگرخ! خواهش میکنم نگرخ
۱۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۴ خانم سربه هوا
هیژی من بازم حرف همیشگیمو میگم,تو خیلی جالبی :-)
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
چاکریم :)
چرا من فقط جلد کتابو می بینم؟

پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
روی این آخر جمله کلیک کن
هیژده تو خیلی بامزه و شیرین هستی!!!
از این قسمت هاش خیلی خوشم اومد و بسی خندیدم:سوراخ قفل اتاق بابا و مامان لی لی-نسیم خنک- پای ویکتوریا-روی هم ریختن- هیچ کس نفهمید چرا دوتاش رو باهم نکند و....
کلا خیلی با حال بود...
این طور کارا نیاز به حوصله ، وقت ، انرژی و مهم تر از همه فکر آزاد داره ... تو چطوری اینارو داری؟
مثل این دانشجو ها که کلیپ درست میکنن و من بعد از کلی خندیدن به فکر آزادشون و اینکه هیچ دغدغه ای ندارن فکر میکنم...  واقعا جوون ها خیلی سرخوش و خوشحال ان (با توجه به مشکلات زیادی که تو جامعه ما هست) واین خیلی خوبه
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
اول اینکه ممنونم بابت لطفتون
دوم اینکه من خیلی باهاتون موافق نیستم
شرایط منم مث هر کس دیگه ای پریودیکه
مثلا دیشب ترجیح میدادم بمیرم تا زنده باشم
یا مثلا الان دلم میخواد یه گاو شیرده باشم
اون موقع هم که این داستان رو نوشتم سرخوش بودم احتمالا
بهرحال ممنون
۱۳ دی ۹۴ ، ۱۴:۴۶ فامیل دور

سلام هیژده

خطت رو دوست داری یم.

و... ممنون که به در و سوراخ در هم توجه داشتی.


پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
که با این در اگر در بند در مانند در مانند :))
این که یه نفر با رشته تحصیلی شما (از کامنت ها فهمیدم شما مهندس هستین) اینقدر به ادبیات واقف باشه و یه مکتب ادبی مهم رو در داستان کوتاه پیاده کنه واقعا تحسین برانگیزه، البته نمیدونم از روی آگاهی بوده یا نه ولی در این داستان شمه ای از مکتب سوررئالیسم به چشم میخوره، البته پررنگ نیست اما هست، بعضی از عناصِر اون مثل فضای گوتیک (فضای دلهره آور و ترسناک مثل مرگ هایی که اتفاق افتاد، بدبختی خانواده بعد از تولد ویکتوریا و....)، بار روانی (نرمال نبودن لی لی و ارتباط با عروسک)، خواب و رویا (خواب دیدن لی لی) و اروتیک (نحوه تولد ویکتوریا و ارتباط لی لی با عروسک) کاملا در داستان مشهوده.
آقای هیژده توی ایران سوررئالیسم بیشتر در شعر و نقاشی و داستان بلند هست بهتون پیشنهاد میکنم شما که استعداد و تخیل قوی در خلق چنین داستان هایی دارید، همین رویه رو پیش بگیرید، و مطالعات خودتونو در زمینه سوررئالیسم بالا ببرید، و توی داستان کوتاه پیش قدم بشید، اصلا شاید یه روز تونستید چاپش کنید، حیفه این استعداد که بخواد بلا استفاده بمونه...
اینا همه جدی بودا یه پیشنهاد بود، از نوشته های دیگه تون هم معلومه که میتونید در این حیطه موفق باشید. 
راستی من دیدم دوستان بعد طنز که در داستان بود رو نقد کردن برای همین من فقط از ساختار اون صحبت کردم...
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
اصن باورم نمیشه اینقد نکته تو داستان من نهفته بوده
ینی اصن بدجور ذوق کردم :)))))))))
میگم اسم این داستان "بد قدم" میشد بهتر نمیبود؟! احیانا؟ :/
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
قطعا خیر.
:)
۱۴ دی ۹۴ ، ۱۴:۴۸ گردافرید
چون در به وجود اومدن نیرو،همواره دو جسم شرکت دارن.اگه با دو تا دستاش می‌گرفت همزمان دو تا چشم رو میکند،خودش و عروسک یه جسم می شدن و نیرو به وجود نمی اومد.پس مجبور بود با یه دست عروسک رو بگیره و با دست دیگه یه چشم رو بکنه
البته الان که فک میکنم میتونست از دندون هاش هم بهره ببره...:/
The mystery continues... :/
شاید دندون نداشته هنوز...:/
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
ببین
نظریه های مختلفی تاحالا واسه این موضوع مطرح شده
انیشتین و هاینبرگ سالها وقتشون رو صرف این موضوع کردن
اصن تئوری نسبیت سر منشا ش همینجا بوده :)
عالی بود
خط و تصویرگری ت هم خیلی خوبه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">