اگه کنترل و ارتعاشات بلد باشین یا تو رشته برق درس خونده باشین میتوین بفهمید که چیزایی که تو اطراف ما وجود دارن رو میشه با یه نگاشت میشه معادل سازی کرد. تو علم که اینجوریه. حالا من تصمیم گرفتم این نگاشت رو توسعه بدم به زندگی و از درسی که خوندم تو زندگی روزمره م هم استفاده کنم. اینا چیزای خوراکیه که در همین لحظه داره به ذهنم خطور میکنه.
- نعنا: یه حس نوستالژیک. مث یه مرد ایده آل که همه چی تمومه.
- آلبالو: یه دختر تینیجر لاغر. شوخ و شنگ و پرانرژی و ظریف. (بنا به خاصیت استقرا میشه گیلاس رو یه زن شوهردار جا افتاده در نظر گرفت)
- آب انبه: یه مرد 50 ساله ی خوش تیپ و پولدار. در یک جمله میشه گفت که خوشبختی این مزه ایه
- چایی: یه مرد معلم. لاغر و اطو/اتو کشیده و موجه. (اینقد بدم میاد از اینایی که چایی نمیخورن)
- گلابی: یه زن چاق مهربون با آی کیو زیر 80. خونه دار با دست پخت فوق العاده. عایا میشود چنین موجودی را دوست نداشت؟
- آبلیمو: یه جوون اندامی باشگاه رفته با عضلاتی وسوسه آمیز. از اون چیزاس که تو هر شرایطی و با هر چیزی میشه خوردش و لذت برد.
- آب آلوئه ورا: از این زن های دانشگاه رفته در رشته مهندسی که سر کار نرفته و خونه داره. ولی فک میکنه که خونه دار نیس واسه همین یه توهم خاصی تو وجودش هست.
- نون لواش: کارگر روزمزد
- نون بربری: سر کارگر
- نون سنگک: سرپرست سر کارگر با 20 سال سابقه کار
- نون فانتزی: شغل آزاد. (بسته به نوع و قیافه نون میتونه تو زمینه های مختلف کاسبی کنه)
- بیسکوییت ساقه طلایی: کارمند دولت. سابقه دار با قیافه و اخلاق شُخمی!
- رنگارنگ: یه دختر که از سن ازدواجش گذشته یا داره میگذره با صد قلم آرایش و البته از گِن لاغری اسلیم لیفت هم استفاده میکنه
- ذرت مکزیکی: از این پسر پولدارا که با ماشین باباشون دوردور میکنن. شلوار و تی شرت اسپرت هم میپوشن
- نارنگی: گلاب به دیوار، زن روسپی
- خورشت فسنجون: از این خانواده های اصیل و ریشه دار
- آدامس شیک: از این بچه کوچولو های پابرهنه و کثیف تو کوچه پس کوچه های پایین شهر
- زنجفیل/ زنجبیل: اصن نمیدونم چیه ولی اسمش خیلی خنده داره
- پیاز: راننده نیسان
- سیر ترشی: راننده ماشین سنگین
- پفک: هر چی فک کردم نتونستم بهمم نگاشتش چی میشه. احتمالا من با این گروه تعاملی نداشتم تا حالا
- بستنی قیفی: تازه عروس (خانومایی که از تاریخ عروسیشون هنوز دو ماه هم نگذشته)
- خربزه: یه آقای میانسال روستایی با دستانی پینه بسته
- زرد آلو: یه زن توپر پولدار که تا آرنج النگو داره
- آلو: یه زن معمولی که خیلی دوس داره مث زردآلو باشه ولی نهایتش دو سه تا النگو داره
- کیوی: استاد دانشگاه. ولی نه از این استاد خفنا. از این استادا که درسای پایه مث ریاضی2 یا تاریخ تحلیلی صدر اسلام رو میدن
- خورشت قیمه: یه خانواده ی مذهبی
- ژله: این خانومایی که با کفش هایی به ارتفاع 20 سانت دارن میرن عروسی یا پاتختی
- آب نارنج: این پیرزن غرغرو ها که همه جاشون درد میکنه ولی هیچیشون نیس
- تخم مرغ: این دانش آموز عینکی های درسخون که فقط درس میخونن (پسر یا دخترش فرق نداره+ درسخونا، خرخون نه)
- یخمک: دختربچه های 8-9 ساله که اکثرا لاغر و سیبیلو ان
- چهار تخم: از اسمش معلومه دیگه. این آدمای با دل و جرات
- بادمجون: یه پسر جون با ریشهای منظم که پیرهنشو میندازه رو شلوارش و موهاش رو یه وری شونه میکنه
- ذرت: یه جوون قد بلند که گیتار الکتریک میزنه.(دیده شده که بعضیاشون گیتار معمولی میزنن)
- انار: یه خانوم آرایشگر
- سیب زمینی سرخ شده یا چیپس: از این دخترا که منتظر شوهرن
- خیار: همون پسر هایی هستن که بعد از سربازی دختر بالایی ها رو میگیرن
- استامبولی: از این خانواده پرجمعیت ها که 8-9 تا بچه دارن و احتمالا باباهه دو زنه س
- کیم: این دانشجوهای چس ترم که سر وقت میان سر کلاس و ذوق دانشگاه دارن
- رانی: همون دانشجو ها وقتی ترم هفت و هشت میرسن
- آدامس خرسی: این رفیق با مراما که هر کاری از دستشون بر بیاد انجام میدن
- هلو: شاید فک کنین خانومه. ولی نیس. یه آقای طلا فروشه که بخاطر شغلش خیلی ترگل ورگله
- قند: زن همون چاییه که بالا گفتم
- سیب زمینی: راننده تاکسی های درون شهری یا خطی
- سیب زمینی استامبولی: راننده تاکسی های بین شهری
- هویج: حراست یه اداره یا دانشگاه. (بسته به ظاهر هویج، هرچه بیریخت تر، مقام بالاتر)
- ماست: از این آدمای معتمد محل که مشکل همه رو حل میکنه و دستی تو کار خیر داره
- املت: تعمیرکار ماشین، فوق العاده بد دهن ولی کاردرست
- کنسرو لوبیا: از این پسر خلافکارا که مث یه رفیق ناباب ممکنه منحرف کنن
- کباب: یک مقام دولتی. بسته به نوع کباب و قیمتش مقام هم بالا و پایین میره
- قهوه: مدیر یه شرکت خصوصی
- نسکافه: کارمند همون اداره ای که قهوه مدیرشه. ولی خیلی شیک پوشه و همه فک میکنن که خیلی کلفته تو اون شرکت
- پرتقال: این دختر زشتایی که تو نگاه اول حالت بهم میخوره ولی بعد که باش آشنا میشی عاشقش میشی
- ماکارونی: از این دخترایی که نه رشته خوبی درس خوندن نه کار جالبی دارن ولی خیلی باحالن و همش لاک میزنن
- آبگوشت: عمده فروشه و تخصصا تو میوه و تره بار کار میکنه
- نارگیل: از اینا که ماکزیمم سفرشون دبی، ترکیه یا ارمنستان بوده و کلی هم پز میدن
- آناناس: همون آدمای گروه قبل ولی اینا واقعا جهانگرد هستن
- کوکو سبزی: حسابدار. ینی یه کارمند کاملا معمولی تو یه اداره ی معمولی
دیگه حال ندارم ادامه بدم! ولی شماها دقت کنین ببینین روزانه به چه کسایی سر و کار دارین!
امضا: 18 با دهنی آب افتاده