30. جرعه ای بر خاک ریز
چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۱۶ ب.ظ
- واقعیت تلخ رو ترجیح میدی یا دروغ شیرین؟
- میشه بری بیرون واستی؟
-هیژده مشکوک میزنی
- کدوم؟- خب... واقعیت تلخ رو. که چی؟
- هیچی. همینجوری :)- یه پایان تلخ یا تلخی بی پایان؟
- اگه یکی دهنتو سرویس کنه، چیکار میکنی؟- واسه چی می پرسی؟
- همینجوری بابا- خب بستگی داره کی باشه. اگه ضعیف باشه کاریش ندارم ولی اگه زرنگ بازی در آورده باشه جرش میدم!
- اگه من دهنتو سرویس کنم چیکار میکنی؟- :)))
- جدی میگم- نه. با تو کاری ندارم.
- :) حتی اگه دهنتو بدجور سرویس کنم؟- بستگی داره خب. اگه زرنگ بازی در بیاری تو رو هم جر میدم. کاری نداری؟ میخوام برم
- :| نه. خدافس- میشه بری بیرون واستی؟
- بیا
- نه! کلا برو بیرون- بیا
- نه! دو تا پات باید بیرون باشه. فقط در باز باشه- بیا
- آقا یادته مراسم ع ...- خب . . .
من کل ماجرای اون شب رو براش تعریف میکنم و در نهایت میگم
- اون شیشه هه بود، فک کردم آبه. باش کفی سیامک رو شستم بعد بوش بلند شد... :)- هیژده
- جان- اولش 60 جور دروغ رو طراحی کردم که بپیچونم. ولی واقعیت تلخ بهتره دیگه... :)
- هیژده
- اینقد کفی ماشین تمیز شده. برق میزنه بخدا :)
- هیژده- جرت میدم!
در بسته شد و بدمست منو با ترسهام تنها گذاشت.
امضا: 18 پس از دومین خاطره ی تلخ تکراریش