1. بعد از فک کنم 22 ماه مذاکرات بالاخره مذاکرات هسته ای به نتیجه رسید و ایران و 5+1 (که نمیدونم چرا بش نمیگن 6) توافقنامه هسته ای رو امضا کردن که ازش میگذریم...
2. بعدد از حدود 11 سال کار کردن من هم توافقنامه ای رو با کارخونه امضا کردم و شرایط تعلیق فعلی رو پذیرفتم. ینی بعد از 11 سال کار کردن یه مدتی بیکار خواهم بود. بیکار و تنها که از این هم میگذریم...
3. یه عینک گرفتم که دقیقا عینِ عینِ عینِ عینک نتانیاهوئه. مردک حسود و میمون. ازش میگذریم...
4. شرکت خودمون رو مبله کردیم که از اون حالت لخت و بیریخت در اومد و یه سر و شکلی گرفت که از اینم میگذریم...
5. بعد از 4 سال که بازرسی، بالاخره تونستیم مدیریت شعبه رو از چنگ "داش کیریم آق منگول*" در بیاریم و خودمون بگیریمش. از این دیگه نمیگذریم. این موضوعی نیس که بشه ازش گذشت. بعد از 59 دقیقه و 7 ثانیه مکالمه ی طاقت فرسا تمام حرفایی رو که تو این مدت مث یه غده تو مسیر تنفسیم گیر کرده بود رو بهش زدم. حرفایی که مث آب میریخت رو جیگر آتیش گرفتم و خنکم میکرد و داش کیریم رو میسوزوند. حرفایی که شما قطعا درک نمیکنین اصلن مهم نیس. بعد 4 سال دو نفر انسان هَوَل و پَپِه، یه آدم ززززرررنگ رو دور زدن. یه آدمی که هیچ وقت فک نمیکرد از اوج قدرت پایین بیاد. بعد از این مکالمه حس گنگ و عجیبی رو تجربه کردم.
عجیب ترین نکته اینه که تمام این اتفاقا تو یک روز رخ داد. تو بیست و سوم تیرماه سال نود و چهار
* داش کیریم آق منگول کیست؟ انسان که نه، جانور میلیاردیست که نگران 500 تومن کارمزد جابجایی پول است.
امضا: 18 درحالی که انگار گل برتری رو تو فینال جام جهانی زده و با مشت های گره کرده بلند میگه "یِـــــــــــــــس"