1. بابام دوتا قناری داره. قبلن راجع بشون گفته بودم. منوچهر و پریچهر. نمیتونم بگم چهچه میزنن. چون اینقد میخونن روان آدم بهم میریزه و باس بگم وق وق می کنن. مامانم خیلی با اونا مشکل داره. هم بخاطر کثیف کاریشون، هم بخاطر سر و صدای عجیب و غریبشون. منتقلشون کرده بودیم به راهرو. دو سه هفته ای بود که هیچ صدایی ازشون در نمی اومد. یه بار رفتم ببینم زنده ن، دیدم زنده ن! به مامان گفتم اینا چرا نمیخونن؟ با احساس عذاب وجدان خاصی گفت نمیدونم. شب از بابام پرسید رفیقات چرا نمیخونن؟ بابام هم که انگار مجری شبکه سلامت ازش سوال پرسیده باشه، با تریپ یه متخصص داخلی قناری و چهچه سانان با افتخار گفت رفتن تو "لک". سالی یکی دوبار میرن تو لک و بعدش خوب میشن. بعد پدر احساس کرد که تنور داغه و از این موقعیت رمانتیک باید نهایت استفاده رو بکنه. گفت بیارمشون تو خونه؟ که جیغهای رنگارنگ مامان همه چی رو به حالت عادی برگردوند.
2. من (غیر از اون چن تا فلش که واقعا نمیدونم کجان) دو تا فلش دارم. یه فلش 8 گیگ کوچولو که تو پخش سیامکه و یکی یه فلش گنده ی 4 گیگه که رو دسته کلیدمه. اون فلش کوچیکه فقط توش آهنگه. همه جور آهنگی توشه. آهنگایی که دوس دارم و یا ملو ان یا شادن. اون فلش بزرگه توش پر فایل و چرت و پرت و 8 تا آلبوم از گوگوشه. روزای معمولی، طبق معمول اون فلش کوچیکه پلی میشه و یه روز معمولی سپری میشه اما روزایی که حالم گرفته س (حالا بهر دلیلی) فلش بزرگه میره تو پخش. و اون آلبوم های گوگوش چنان قابلیتی دارن که مثلا اگه رامبد جوان هم اونارو گوش بده، برنامه ش از خندوانه به عتدوانه تبدیل میشه.
3. امروز صبح وقتی نشستم تو سیا، قبل از حرکت لبخند زدم و اون فلش بزرگه رو در آوردم و فلش کوچیکه رو زدم سر جاش. یه روز خوب شروع شد. بعد از 12 ساعت، ینی الان که ساعت 8 شبه، حس میکنم باید فلش بزرگه رو استعمال کنم. حس میکنم هر کسی مث منوچ اینا یه دوران "تو لکی" داره. یه دورانی که میاد و میمونه و با همون علتی که اومده بود، میره. علتِ بی علتی. فقط زمانش باید بگذره. زمان... زمان... زمان...
امضا: 18 مجری برنامه عندوانه