هــــــــــــــــــــیژده

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کار» ثبت شده است

تصور کن یه شغلی تو دنیا وجود داشته باشه که

فقط نشسته باشی

تو زمستون جای گرم و نرم و تو تابستون جای خنک و راحت

بدون اینکه لحظه ای به بنزین 1000 تومنی فک کنی، هی دور بزنی تو شهر

جاهای باکلاس شهر و پر رفت و آمد

هروقت دلت خواست به هرکی دلت خواست گیر بدی

تصور کن بدون اینکه انرژی زیادی بذاری همه ازت بترسن

همش هم آدمای خوشگل و خوش اندام رو رصد کنی

کله ت رو هر بچرخونی و هی دید بزنی

و آخر ماه هم بخاطر این کارت حقوق بگیری

تصور کن که همچین شغلی تو دنیا وجود داشته باشه . . .




امضا: 18 خیره به ماشین گشت امنیت اخلاقی پشت چراغ قرمز


۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۶:۰۲
هیژده ...

وقتی پولدار شدم (خیلی پولدار) یه شب میرم تو یه فلافلی و یه فلافل سفارش میدم. میشینم رو یکی از صندلی هایی که کنار پیشخونه و منتظر میمونم تا سفارشم حاضر بشه. همزمان به حرفای زوج کناریم که از یه زن چاق زشت و یه جوون با تی شرت و دمپایی تشکیل شده، گوش میدم. دارن راجع به قسط ها و اجاره خونشون صحبت میکنن. مرده داره چس ناله میکنه و اون زن چاق زشت داره دلداریش میده و میگه "بیشتر کار میکنم، جور میشه. اصن یه شب فلانی رو دعوت میکنیم و باش صحبت میکنیم" مرد فلافلی منو به خودم میاره و میگه "ترشی هم بذارم؟" میگم بذار.

موقعی که میرم حساب کنم همراه پول یکی از کارت ویزیتام رو درمیارم و میدم به اون جوون و میگم فردا بهم زنگ بزن. نمیذارم بحث رو ادامه بده. میرم. میرم تو دفتر کارم (چون شبه، هیشکی نیس). ساندویچ بدمزه م رو میخورم. نوشابه م رو مث پنجره اتاق باز میکنم و سیگار میکشم. فوووووت میکنم تو هوای آزاد و خاکستر سیگارم رو میتکونم. بعد خیره میشم به رقص خاکسترهای سیگار که دارن سقوط میکنن. دارم به افکار اون زوج جوون فک میکنم...


پ.ن: امروز تو اولین قرار کاریمون شکست خوردیم.



امضا: 18 در فلافلی پرکن و بخور

۱۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۲۲:۳۸
هیژده ...

سلام

و اینجا اگه بذارن، اگه نَتِرَن توش، قراره خونه ی جدید و دائمیم شه. نسبت به اینجا حس خوبی دارم (و این جمله چقد دخترونه، لوس و مسخره، ولی واقعیه!) . این یه تغییره.

سال 91، هیژده رو استارت زدم. تا 94 تعداد 373 تا پست نوشتم تا بلگفا به کاف رفت. نتونستم ننویسم. پس رفتم پرشین. تغییر از بلگفا به پرشین. حدود دو ماه اونجا بودم و باز هم تغییر . . . از اونجا به اینجا. 

زندگیم هم دقیقا متناسب با وضعیت وبلاگیم داره سپری میشه

اون دوستانی که از قبل این حقیر رو میشناسن، به یاد دارن . . . تو اولین برنامه رادیو 18 توضیح دادم که چه اتفاقی واسم افتاد. پس واسه کسایی که نمیدونن میگم:

دوران بلگفا: بعد از چندین سال کار تو یه کارخونه، (با عزت و احترام و کشمکش های عجیب!) تغییر شغل دادم و رفتم تو کارخونه ی جدید.

دوران پرشین بلاگ: 13 روز دیگه دقیقا یک سال از ورودم به این کارخونه جدید میگذره. اینجا واقعا شرایطش، محیطش، همکارام خوبن. ینی خوب بودن. چون به دلایل نامعلومی اینجا داره بسته میشه و زندگی من هم دچار تغییر خواهد شد.

دوران بلاگ دات آی آر: دیگه نمیخوام تو هیچ کارخونه ای کار کنم. میخوام واسه خودم یه کسب و کار راه بندازم. کسب و کاری که واسه خودمه. دیگه نمیخوام جوونیم، تجربه م و انرژیم رو واسه یه نفر دیگه بذارم. شاید موفق نشم. شاید مث خر تو گل بمونم. شکست بخورم و خیلی شایدهای بدِ دیگه. ولی این ریسک رو میکنم. شاید هم پیشرفت کردم. یکسال دیگه همیچین روزی معلوم میشه که من تو زندگیم چند چندم.


وبلاگ جدید، کار جدید، زندگی جدید


بعدن نوشت: همین الان رفتم بلگفا دیدم، کلا درست و به روز شده. خیلی عذاب وجدان گرفتم!



امضا: 18 متحولِ متغیرِ متحیرِ متبلورِ متشخصِ متنفرِ متبسمِ متکبرِ


۵۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۱:۲۹
هیژده ...