سلام
و اینجا اگه بذارن، اگه نَتِرَن توش، قراره خونه ی جدید و دائمیم شه. نسبت به اینجا حس خوبی دارم (و این جمله چقد دخترونه، لوس و مسخره، ولی واقعیه!) . این یه تغییره.
سال 91، هیژده رو استارت زدم. تا 94 تعداد 373 تا پست نوشتم تا بلگفا به کاف رفت. نتونستم ننویسم. پس رفتم پرشین. تغییر از بلگفا به پرشین. حدود دو ماه اونجا بودم و باز هم تغییر . . . از اونجا به اینجا.
زندگیم هم دقیقا متناسب با وضعیت وبلاگیم داره سپری میشه
اون دوستانی که از قبل این حقیر رو میشناسن، به یاد دارن . . . تو اولین برنامه رادیو 18 توضیح دادم که چه اتفاقی واسم افتاد. پس واسه کسایی که نمیدونن میگم:
دوران بلگفا: بعد از چندین سال کار تو یه کارخونه، (با عزت و احترام و کشمکش های عجیب!) تغییر شغل دادم و رفتم تو کارخونه ی جدید.
دوران پرشین بلاگ: 13 روز دیگه دقیقا یک سال از ورودم به این کارخونه جدید میگذره. اینجا واقعا شرایطش، محیطش، همکارام خوبن. ینی خوب بودن. چون به دلایل نامعلومی اینجا داره بسته میشه و زندگی من هم دچار تغییر خواهد شد.
دوران بلاگ دات آی آر: دیگه نمیخوام تو هیچ کارخونه ای کار کنم. میخوام واسه خودم یه کسب و کار راه بندازم. کسب و کاری که واسه خودمه. دیگه نمیخوام جوونیم، تجربه م و انرژیم رو واسه یه نفر دیگه بذارم. شاید موفق نشم. شاید مث خر تو گل بمونم. شکست بخورم و خیلی شایدهای بدِ دیگه. ولی این ریسک رو میکنم. شاید هم پیشرفت کردم. یکسال دیگه همیچین روزی معلوم میشه که من تو زندگیم چند چندم.
وبلاگ جدید، کار جدید، زندگی جدید
بعدن نوشت: همین الان رفتم بلگفا دیدم، کلا درست و به روز شده. خیلی عذاب وجدان گرفتم!
امضا: 18 متحولِ متغیرِ متحیرِ متبلورِ متشخصِ متنفرِ متبسمِ متکبرِ