هــــــــــــــــــــیژده

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان» ثبت شده است


   ترن   

اگه دوس داشتین برید ادامه

۲۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۰۵
هیژده ...

مرد دوم وارد زندگی آنها شد.

زن به شوهرش خیانت کرد.

شوهر زن فهمید و زن را کشت.

قضیه پیگیری شد و متهم ها دستگیر شدند.

متهم ها شامل شوهر زن و مرد دوم بودند.

دو متهم در یک بند زندانی شدند.

شوهر به مرد دوم گفت که خودش زن را کشته و زن به سزای اعمال خود رسیده است

شوهر به مرد دوم گفت که تو تقصیری نداری و من با تو خصومتی ندارم. تو قتل را به گردن بگیر و من که اولیای دم محسوب میشوم، از تو خواهم گذشت و هردو آزاد خواهیم شد.

مرد دوم قبول کرد و در پیشگاه دادگاه چهار بار قسم خورد که زن را کشته است.

شوهر آزاد شد و چند ماه بعد، خودش صندلیِ زیرِ پایِ دارِ مردِ دوم را کشید...



پ.ن: این یک داستان واقعیست



امضا: 18 با لبخندی شیطانی بر لب



۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۲۳:۱۱
هیژده ...