هــــــــــــــــــــیژده

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کشفیات» ثبت شده است

 اولین بار بود میرفتم تو دادگاه و اولین بار بود که یه قاضی رو از نزدیک میدیدم. شاهد بودم. شاهد این بودم که مهندس ک اینقد پول نداره که هزینه ی دادرسی بانکی که بخاطر ضمانت ازش شکایت کرده رو بده. جایی که قاضی نشسته بود به لحاظ ارتفاع، بالاتر از ما بود و من حس می کردم جلوی خدا نشستم! می پرسید و من جواب میدادم. استرس نداشتم ولی حس خوبی هم نبود. کارمون تموم شد و اومدم بیرون. کلی آدم و صداهای عجیب غریب شنیدم و دیدم. صدای جیغ های نخراشیده ی یک زن از اتاق دربسته، چن تا آدم با دستبند و لباسهای راه راه مث دالتون ها و کلی آدم عبوس. اومدم که از در برم بیرون یارو گفت اون برگه ای رو که موقع ورود بهت دادیم که امضا کنی رو باس پس بیاری تا بتونی خارج شی. منم برگشتم طبقه ی سوم تا از مسئول دفتر قاضی امضا بگیرم. تنها تو آسانسور بودم. یکی با یه خط بد با خودکار آبی رو یکی از لته های درب کشویی آسانسور نوشته بود "خدایا کمکم کن" .

یه جمله ی معمولی بود ولی وقتی خوندمش حس کردم واقعا از روی عجز و با التماس این جمله رو نوشته. اصن حس داشت. با یه کمک ساده خیلی فرق داشت. قاتل بود یا یه کلاهبردار، مهم نیس مهم اینه که من مطمئنم این جمله از طرف یه متشاکی نوشته شده نه شاکی و این خیلی معنی میده. این ینی اینکه آدم وقتی گیر افتاده و نه از دست آدما کاری بر میاد نه قانون، وقتی میدونه که مقصره و کاریش نمیشه کرد دمبال یه قدرت ماورایی یا یه معجزه س.

خدا همینجوری بوجود اومد...



امضا: 18 دمبال چکش آقای قاضی

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۵۰
هیژده ...

یه سری چیزا هس خیلی رو مخمه. اصن بدجوری رو مخمه. مثلا

  • این بازیگرایی که میان تو برنامه دور همی یا خندوانه و هی از ویژگی های خاص و منحصر به فرد شغلشون حرف میزنن رو مخ منن. همچین میگن تو با توجه به شرایط شغلیمون یا با توجه به سختی هایی که شغل ما داره، آدم فک میکنه که اینا دارن تو معدن ذغال سنگ کار میکنن و هفته ای دو تا بازیگر بخاطر سختی کار جون میده. خو ریدم تو شغلتون! تو هم یکی هستی مث اون بقالِ سر کوچه تون. حالا چون دیده میشی شناخته شده تری. همین!


  • این المپیکی ها یا کلا ورزشکارایی که میرن اینور اونور و بعدش میان تو تلویزیون. یکی نیس بهشون بگه زیقیا! اگه تو ورزشکار نبودی، خفن ترین سفرت تو کل عمرت، یه پرواز تهران مشهد یا تهران دبی می بود و کل مسیر ذوق مرگ تو ارتفاع بودن و بازدید از امکانات هواپیما (مهماندارهای محترمه) می بودی. حالا یه جوری از سختی مسیر و طولانی بودن زمان پروازش حرف میزنه انگار ما موظفیم بریم پشتش رو بمالیم تا خستگیش در ره. الان اونی که از زابل با اتوبوس راه میفته بعد 24 ساعت میرسه تهران بش بیشتر سخت میگذره یا تو؟!


  • میرم دکتر. بعد معاینه و بالا پایین و دارو نوشتن، ازم می پرسه دیگه چی بنویسم برات؟!!! یا مثلا میرم تو دفترچه بیمه برام قرص بنویسه، میگه چن تا بنویسم؟!!!! مگه اومدم بقالی؟ یا دارم ساندویچ سفارش میدم که بگم سسش سفید باشه یا قرمز؟ تو دکتری، تو حداقل هفت سال عمرتو هدر دادی، تو اینقد کلاس میذاری که قراره منو خوب کنی. عزیزان دل، لااقل ظاهر رو یه خورده حفظ کنین که ما فک کنیم رفتیم دکتر



امضا: 18 در حال ست کردن رنگ قرصها با آمپولهاش

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۲۴
هیژده ...
اگه من خدا بودم واجب کفایی میکردم که تمام آدمایی که خودرو دارن حداقل سالی یک بار ماشینشون رو ببرن کارواش. مهم نیس ماشین چه قیمتی داره یا چه مدلیه. مهم اینه که کارواش برید.

از دو حالت خارج نیس
1. یا ماشینتون اینقد ضایع و زاغارته که بردنش تو کارواش خنده دار محسوب میشه. مثلا یه رنو مدل 73 که واسه روشن کردنش باید یه آیت الکرسی خونده بشه و از بس که دور تا دورش بتونه و خط و خش داره به پلنگ شبیه شده
2. ماشینتون اینقد خفن و گرونه که یارو کارواشیه نتونه سر و ته ماشین رو تشخیص بده و حتی اگه با دستمال مرطوب هم کلش رو تمیز کنه، بازم بهش توهین شده.



اگه تو حالت اول برید کارواش، یه حس خوب و یه حس قدرت و غرور شما رو فرا میگیره. درسته که با یه سطل و یه مشت تاید و یه لنگ پاره، کنار جوب میتونستی الکی هزینه نکنی و خودت برقش بندازی ولی حسی که شما ایستادین و یه نفر داره ماشینتون رو میشوره. یه حس خوب کارفرمایی و دید از بالا به پایینه. حسی که احتمال زیاد تا حالا تجربه ش نکردین. حس پولدار بودن رو میشه اینجوری لمسش کرد.

اگه تو حالت دوم برید، دیگه اون حس غرور و قدرت رو نخواهید داشت. چون قطعا چند برابر این حس رو تو روزمره تون تجربه میکنین. ولی چیزی نظر شما رو جلب میکنه، اون نفریه که داره ماشینتون رو میشوره و دستمال میکشه. به فکر فرو میری که یه نفر با شستن ماشین من داره اموراتش رو میگذرونه. به این فک میکنی که چجوری میشه اینجوری زندگی کرد. اصن مگه میشه اینجوری زندگی کرد؟ با دیدن اون نفر، حواست جمع میشه که من چقد خوشبختم که جای اون نیستم.

کارواش یه چیز واحده که حال دو گروه 100% مخالف رو با روش های متفاوت خوب میکنه. پس حتما به کارواش بروید!


پ.ن.1: با توجه به اینکه فرهنگستان زبان و ادب پارسی، تا حالا واسه ی این کلمه ی انگلیسی جایگزین مناسبی پیدا نکرده، بر خود واجب میدانم که این مسئولیت رو به عهده بگیرم. لذا پیشنهادات به شرح ذیل ارائه میگردد:
  • خودرو شور
  • خودرو پاک کن
  • حمام خودرو
  • گرماب خودرو
  • خودرومابه (خودرو+گرمابه)
  • تصفاب شور خودرو (کارواش هایی که با آب تصفیه ماشین رو میشورن)
  • غسل خودرو (کارواش هایی مخصوص ماشین هایی که توش کارای خاک برسری انجام شده)
  • خودرو ریزشور (کارواش هایی که برای شستشو از مواد نانو استفاده میکنند)
  • خودرو لیف (کارواش های سنتی که با سطل و دستمال میشورن)
  • گربه شور خودرو (کارواش های سریع و سر پایی که فقط آب می پاشن)
  • دلاک خودرو (کارواش مخصوص وانت و ماشین های سنگین)

پ.ن.2: کارواش مخصوص اون دو گروهه فقط. پس جای امثال ماهایی که ماشین معمولی دارن نیس و بهمین خاطرِ که سیامک همیشه گوه گرفته س.



امضا: 18 در حال جستجوی حدیث برای استفاده از کارواش

۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۶
هیژده ...

امروز عصر خوابیدم و خواب دیدم که خوابیدم! خواب دیدم که خوابیدم و دارم خواب میدیدم. ینی من داشتم خوابی رو میدیدم که تو خوابم داشتم میدیدم. نمیدونم چجوری بگم که درست توضیح داده باشم.


  1. لایه ی اول و واقعی، منی بودم که رو مبل خوابیدم.
  2. لایه ی دوم منی بود که رو مبل ولو شده بود و خواب بود. این لایه من تو خواب داشتم خودمو میدیدم که خوابیدم. (اینو بعدا فهمیدم)
  3. لایه ی سوم منی بود که تو خیابون بود، خیلی بد رانندگی میکرد و نزدیک بود که چپ کنه. این من در حال رانندگی منی بود که تو خواب لایه دوم اتفاق افتاده بود.


خوابی که تو لایه سوم دیدم خیلی طولانی بود. خیلی یادم نموند ولی موقعی که خوابم به جاهای ترسناکش رسید از خواب بیدار شدم. ینی امین بیدارم کرد. بیدارم کرد و گفت پاشو، من میخوام بخوابم. بش گفتم از صدای شما بیدار بودم. صدای تو و اون نذاشت بخوابم. چقد بلند حرف میزنین. یه کش و قوسی به خودم دادم گفتم بذار یه کم دیگه بخوابم و دو سه ساعت دیگه خوابیدم.

وقتی از خواب بیدار شدم به امین گفتم، من تو خواب حرف زدم؟ گفت نه؟ گفتم جون مادرت تو با من حرف نزدی؟ گفت نه بخدا... بش گفتم تو منو بیدار نکردی و به من نگفتی که پاشو من میخوام بخوابم؟ گفت نه به خدا!

فهمیدم خواب دیدم که امین بیدارم کرد. من از لایه ی سوم رفتم لایه دوم. وقتی واقعا بیدار شدم، نمیدونستم الان دارم خواب میبینم یا بیدارم. ساعت رو نیگاه کردم. 45 دیقه خوابیده بودم. ولی انگار سه چهار روز گذشته بود. ینی عجیب ترین حالت کش اومدن زمان رو تجربه کردم. بی نهایت عجیب بود.
هنگ بودم. هنگِ هنگ! خیلی جدی به امین گفتم، به قرعان مسخره بازی در نمیارم ولی الان بیدارم؟ گفت خوبی تو؟

الان یه شک عجیب ذهن منو درگیر کرده که نکنه ما الانم تو یه خوابیم؟ هم ترسناکه هم هیجان انگیز!


پ.ن: یاد فیلم اینسپشنِ نولان افتادم. میگفت هر یک ساعتی که توی یه رویا میگذره اندازه ی یک دقیقه ی واقعیه. با همین نسبت، فک کن رویایی تو یه رویای دیگه اتفاق بیفته. ینی مثلا 60 ساعت تو رویای سوم مساوی با یک ساعت تو رویای دوم و مساوی با یک دیقه تو دنیای واقعی. ینی یک دیقه از عمرت کم شد ولی تو 60 ساعت زمان رو تجربه کردی. یک دیقه ای که اندازه ی 60 ساعت طول کشید. خیلی عجیبه. دارم دیوونه میشم!




امضا: 18 در شک
۲۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۰۱:۳۹
هیژده ...

اگه کنترل و ارتعاشات بلد باشین یا تو رشته برق درس خونده باشین میتوین بفهمید که چیزایی که تو اطراف ما وجود دارن رو میشه با یه نگاشت میشه معادل سازی کرد. تو علم که اینجوریه. حالا من تصمیم گرفتم این نگاشت رو توسعه بدم به زندگی و از درسی که خوندم تو زندگی روزمره م هم استفاده کنم. اینا چیزای خوراکیه که در همین لحظه داره به ذهنم خطور میکنه.

  1. نعنا: یه حس نوستالژیک. مث یه مرد ایده آل که همه چی تمومه.
  2. آلبالو: یه دختر تینیجر لاغر. شوخ و شنگ و پرانرژی و ظریف. (بنا به خاصیت استقرا میشه گیلاس رو یه زن شوهردار جا افتاده در نظر گرفت)
  3. آب انبه: یه مرد 50 ساله ی خوش تیپ و پولدار. در یک جمله میشه گفت که خوشبختی این مزه ایه
  4. چایی: یه مرد معلم. لاغر و اطو/اتو کشیده و موجه. (اینقد بدم میاد از اینایی که چایی نمیخورن)
  5. گلابی: یه زن چاق مهربون با آی کیو زیر 80. خونه دار با دست پخت فوق العاده. عایا میشود چنین موجودی را دوست نداشت؟
  6. آبلیمو: یه جوون اندامی باشگاه رفته با عضلاتی وسوسه آمیز. از اون چیزاس که تو هر شرایطی و با هر چیزی میشه خوردش و لذت برد.
  7. آب آلوئه ورا: از این زن های دانشگاه رفته در رشته مهندسی که سر کار نرفته و خونه داره. ولی فک میکنه که خونه دار نیس واسه همین یه توهم خاصی تو وجودش هست.
  8. نون لواش: کارگر روزمزد
  9. نون بربری: سر کارگر
  10. نون سنگک: سرپرست سر کارگر با 20 سال سابقه کار
  11. نون فانتزی: شغل آزاد. (بسته به نوع و قیافه نون میتونه تو زمینه های مختلف کاسبی کنه)
  12. بیسکوییت ساقه طلایی: کارمند دولت. سابقه دار با قیافه و اخلاق شُخمی!
  13. رنگارنگ: یه دختر که از سن ازدواجش گذشته یا داره میگذره با صد قلم آرایش و البته از گِن لاغری اسلیم لیفت هم استفاده میکنه
  14. ذرت مکزیکی: از این پسر پولدارا که با ماشین باباشون دوردور میکنن. شلوار و تی شرت اسپرت هم میپوشن
  15. نارنگی: گلاب به دیوار، زن روسپی
  16. خورشت فسنجون: از این خانواده های اصیل و ریشه دار
  17. آدامس شیک: از این بچه  کوچولو های پابرهنه و کثیف تو کوچه پس کوچه های پایین شهر
  18. زنجفیل/ زنجبیل: اصن نمیدونم چیه ولی اسمش خیلی خنده داره
  19. پیاز: راننده نیسان
  20. سیر ترشی: راننده ماشین سنگین
  21. پفک: هر چی فک کردم نتونستم بهمم نگاشتش چی میشه. احتمالا من با این گروه تعاملی نداشتم تا حالا
  22. بستنی قیفی: تازه عروس (خانومایی که از تاریخ عروسیشون هنوز دو ماه هم نگذشته)
  23. خربزه: یه آقای میانسال روستایی با دستانی پینه بسته
  24. زرد آلو: یه زن توپر پولدار که تا آرنج النگو داره
  25. آلو: یه زن معمولی که خیلی دوس داره مث زردآلو باشه ولی نهایتش دو سه تا النگو داره
  26. کیوی: استاد دانشگاه. ولی نه از این استاد  خفنا. از این استادا که درسای پایه مث ریاضی2 یا تاریخ تحلیلی صدر اسلام رو میدن
  27. خورشت قیمه: یه خانواده ی مذهبی
  28. ژله: این خانومایی که با کفش هایی به ارتفاع 20 سانت دارن میرن عروسی یا پاتختی
  29. آب نارنج: این پیرزن غرغرو ها که همه جاشون درد میکنه ولی هیچیشون نیس
  30. تخم مرغ: این دانش آموز عینکی های درسخون که فقط درس میخونن (پسر یا دخترش فرق نداره+ درسخونا، خرخون نه)
  31. یخمک: دختربچه های 8-9 ساله که اکثرا لاغر و سیبیلو ان
  32. چهار تخم: از اسمش معلومه دیگه. این آدمای با دل و جرات
  33. بادمجون: یه پسر جون با ریشهای منظم که پیرهنشو میندازه رو شلوارش و موهاش رو یه وری شونه میکنه
  34. ذرت: یه جوون قد بلند که گیتار الکتریک میزنه.(دیده شده که بعضیاشون گیتار معمولی میزنن)
  35. انار: یه خانوم آرایشگر
  36. سیب زمینی سرخ شده یا چیپس: از این دخترا که منتظر شوهرن
  37. خیار: همون پسر هایی هستن که بعد از سربازی دختر بالایی ها رو میگیرن
  38. استامبولی: از این خانواده پرجمعیت ها که 8-9 تا بچه دارن و احتمالا باباهه دو زنه س
  39. کیم: این دانشجوهای چس ترم که سر وقت میان سر کلاس و ذوق دانشگاه دارن
  40. رانی: همون دانشجو ها وقتی ترم هفت و هشت میرسن
  41. آدامس خرسی: این رفیق با مراما که هر کاری از دستشون بر بیاد انجام میدن
  42. هلو: شاید فک کنین خانومه. ولی نیس. یه آقای طلا فروشه که بخاطر شغلش خیلی ترگل ورگله
  43. قند: زن همون چاییه که بالا گفتم
  44. سیب زمینی: راننده تاکسی های درون شهری یا خطی
  45. سیب زمینی استامبولی: راننده تاکسی های بین شهری
  46. هویج: حراست یه اداره یا دانشگاه. (بسته به ظاهر هویج، هرچه بیریخت تر، مقام بالاتر)
  47. ماست: از این آدمای معتمد محل که مشکل همه رو حل میکنه و دستی تو کار خیر داره
  48. املت: تعمیرکار ماشین، فوق العاده بد دهن ولی کاردرست
  49. کنسرو لوبیا: از این پسر خلافکارا که مث یه رفیق ناباب ممکنه منحرف کنن
  50. کباب: یک مقام دولتی. بسته به نوع کباب و قیمتش مقام هم بالا و پایین میره
  51. قهوه: مدیر یه شرکت خصوصی
  52. نسکافه: کارمند همون اداره ای که قهوه مدیرشه. ولی خیلی شیک پوشه و همه فک میکنن که خیلی کلفته تو اون شرکت
  53. پرتقال: این دختر زشتایی که تو نگاه اول حالت بهم میخوره ولی بعد که باش آشنا میشی عاشقش میشی
  54. ماکارونی: از این دخترایی که نه رشته خوبی درس خوندن نه کار جالبی دارن ولی خیلی باحالن و همش لاک میزنن
  55. آبگوشت: عمده فروشه و تخصصا تو میوه و تره بار کار میکنه
  56. نارگیل: از اینا که ماکزیمم سفرشون دبی، ترکیه یا ارمنستان بوده و کلی هم پز میدن
  57. آناناس: همون آدمای گروه قبل ولی اینا واقعا جهانگرد هستن
  58. کوکو سبزی: حسابدار. ینی یه کارمند کاملا معمولی تو یه اداره ی معمولی


دیگه حال ندارم ادامه بدم! ولی شماها دقت کنین ببینین روزانه به چه کسایی سر و کار دارین!


امضا: 18 با دهنی آب افتاده

۳۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۳
هیژده ...
ظاهرا اینجوریه که هرکاری که آدم میکنه و هر حسی که تو آدم بوجود میاد، توسط مغز تحلیل میشه. ینی همه چی اونجاس. همه چی. یه روزی فراخواهد رسید که بشر قادر خواهد بود تمام سگنالهایی که تو مغز دریافت و ارسال میشه رو شناسایی میکنه و بعد شبیه سازیشون میکنه.
یه روزی علم اونقد پیشرفت میکنه که مغزهای ما از طریق سیم یا وایرلس، یه سری سیگنال دریافت میکنن و اون احساسات رو تو ما بوجود میارن.
مثلا حس سقوط آزاد از ارتفاع 10000پایی = ترشح یه سری هورمون و ایجاد سیگنالهایی که ما در اثر اون یه سری احساسات رو تجربه میکنیم. حالا فک کن در حالی که رو کاناپه ی خونت لم دادی سیگنالهای شبیه سازی شده وارد مغزت بشن. چه اتفاقی میفته؟ تو سقوط آزاد رو تجربه میکنی. حالا این موضوع رو میشه به همه چی تعمیم داد. مثلا تمام مذکرهای دنیا میتونن ســ  ــکـــ ــس با جنیفر لوپز رو تجربه کنن یا همه میتونن لحظه ی مرگ رو قبل از مرگ تجربه کنن یا مثلا یه مرد میتونه حس زایمان رو تست کنه یا خانوما میتونن درد خوردن توپ به اونجاشون رو حس کنن. یا مثلا حس یه آدم قطع نخاع یا ام اسی. یه روزی میرسه که هر کسی میتونه بسته به فازش بره از سوپرمارکت سرکوچه شون هر حسی رو که خواست تجربه کنه، ماژول اون رو میخره و تجربش میکنه. دیگه اون موقع هیچ آدم خاص با قابلیت های منحصر بفردی وجود نداره. اون موقع بشر خیلی متفاوت تر از الان خواهد بود. خیلی قوی تر و عجیب تر . . .

پ.ن.1: البته اون موقع هم تو ایران یه سری از احساسات قطعا فیلترن و باید با فیلتر شکن ورژن های رایگان قفل شکسته ش رو دانلود کنیم.
پ.ن.2: موقعی که بشر اونقد پیشرفت میکنه، برنامه ی ماه عسل احسان علیخانی تبدیل به یه برنامه ی فان شده که بشر به حرفای جوانی که از مرگ برگشته و اتفاقات ماورایی این روزای ما که اسمش معجزه یا قدرت و حکمت خداست، میخندن.
پ.ن.3: من دلم میخواست تو اون دوران می بودم.
پ.ن.4: من اگه پزشکی میخوندم حتما میرفتم گرایش مغز و اعصاب.
پ.ن.4: ما هیچوقت نباید دورانی رو که بت، گاو یا آتیش می پرستیدیم یا دورانی که دعا مینوشتیم رو مسخره کنیم. الان هم تو یکی از اون دوران هستیم که نسبت به آیندگان خیلی عقب افتاده و احمقیم.

امضا: 18 مردی از آینده
۱۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۰
هیژده ...

خواندن این پست برای افراد سوسول، با ادب، فرهیخته، با کلاس، فهمیده، اوا خواهر، با کمالات و خانواده دار توصیه نمی شود!

۲۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۸
هیژده ...

واسه اینی که میخوام بگم نمیدونم تو چه جایگاهی باید باشم. مثلا خدا، پیامبر، رییس جمهور، وریز آموزش و پرورش یا یه معلم ابتدایی ساده تو یه روستای دور افتاده... ولی اگه دست من بود، یه قانون میذاشتم که همه ی همه ی همه ی هممممه ی آدمایی رو که من رهبرشونم رو مجاب میکرد که:

من نمیدونم میخوای چیکار کنی ولی یه کاری کن که تا حالا هیچکس نکرده. حتی مهم نیس خوب یا بد. مهم نیس تو چه سنی. مهم نیس بزرگ یا کوچیک فقط منحصر به فرد باش. یه کاری رو بکن که هیچکس تو جهان نکرده یا نتونه بکنه. یه کاری کن که وقتی اسمی از اون کار میاد اسم تو هم بیاد.

من و 99.9% آدمای دور و برم معمولی به دنیا می آییم و معمولی از دنیا میریم ولی اگه این قانون اجباری بود، مطمئنم که جهان این شکلی نبود.


امضا: 18 یک معمولیِ منحصر به فرد

۱۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۷
هیژده ...
یه سری لذت های بسیار بسیار کوچیک و ریز وجود دارن که اینقد طبیعی و روزمره ان که اصن نمیشه پیداشون کرد. واسه امثال من که امیدی به لذات اخروی ندارن و صرفا جهت یادآوری این لذات دنیوی، یه سری پست های مینیمال به ثبت خواهند رسید. اغلب این مینیمال ها در کسری از ثانیه اتفاق می افتن و مجانی ان. پس با اندکی زیرکی میشه لذت بیشتری رو از زندگی استخراج کرد.

  • فقط یه عینکی میتونه درک کنه که چه لذتی داره وقتی که میخوای بخوابی عینکت رو در میاری. لحظه ی برداشتن عینک و تا کردن دسته هاش، خیلی لذت خوشمزه ایه.


  • زمان بندی بسیار دقیق و حرفه ای و برنامه ریزی مناسب برای زمان اولین هورت چایی. جوری که نه سرد شده باشه نه نیاز به فوت کردن باشه. اگه این اولین هورت، درست بعد از یه خواب عصرگاهی باشه لذتش لگاریتمی بیشتر میشه.


  • صبح باشه و بعد از استارت ماشینت ببینی بنزینش فوله. حس قدرت و غرور تمام وجود آدمو فرا میگیره.


  • قبل اینکه بری خونه ببینی که چراغ دم در روشنه. (بابام همیشه این لذت رو از من میگیره)


  • گاز محکم از بازوی خواهرزاده/برادرزاده. البته این مورد شرط سنی داره. طبق گزارشات واصله از شش ماهگی تا شصت سالگی لذت گزارش شده.


  • وارد شدن به جمعی که ری اکشن ورود، "بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه" یا "سلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام" باشه


  • گرفتن یه پشه تو هوا و مواجه شدن با یه پشه ی قطع نخاع وقتی مشتتو وا میکنی.


  • پرت کردن هسته ی انواع میوه یا کاغذ مچاله شده در سطل آشغال. میزان لذت متناسب با فاصله س و نسبت عکس با دهنه ی سطل داره


  • انتخاب قاچی از هندونه/خربزه/طالبی و سایر صیفی جات که مثلثی نباشه. ینی قاچ از وسط باشه و منتهی به دو طرف آن صیفی نباشه


  • دیدن آدمی که منتظر باشه بهش سلام کنی. برآورده نکردن این استجابت لذت را دو چندان میکند.


  • پیدا کردن یه تیک عصبی یا یه تکیه کلام از مافوق. لذت این مورد در درآوردن ادای فرد مزبور جلوی سایر همکاران بدست میاد.


  • عبور بسلامت از یک پلیس کنترل سرعت در حالی که ماشین جلویی رو نگه میداره


  • خوابیدن تو اتاقی که پنجره ش بازه و هروقتی یه باد خنکی میاد. 

فعلا همینا بسه. خیلی از این موارد بلدم. همینا رو امتحان کنین تا موارد بعدی...



امضا: 18 غرق در لذات دنیوی

۲۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۲ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۱
هیژده ...

یه صفحه ی 4 اینچی ینی یه مستطیل به ابعاد 8 در 5 سانتی متر (اندازه ی صفحه ی گوشیم). بیشترین زمانی که میشه به یه صفحه ی 4 اینچی  نیگاه کرد چقده؟ خب بدیهیه به چیزی بستگی داره که بشه توش دید. فرض کنیم اون چیز ثابت باشه. مث یه نوشته. چقد آدم میتونه تحمل کنه و با دقت نیگاه کنه و فکرش جای دیگه نره؟ یه دیقه؟ 5 دیقه؟ یه ربع؟ بعید میدونم کسی بتونه 47 دیقه به یه صفحه چهار اینچی نیگاه کنه. ولی من دیروز و تقریبا هر روز این کار رو میکنم. از 12 دیقه تا یک ساعت و دو دیقه. من این کار رو هر روز میکنم وقتی دارم با گوشیم سودوکو حل میکنم.

دیروز داشتم بهش فک میکردم. خیلی جالبه. هیچ نوشته ی روشن و مشخصی نمیتونه آدمو اینقد جذب کنه. چیزی که چهل و هفت دیقه آدمو میخ اون صفحه نگه داره، گنگ بودنشه. تلاشی واسه ی مرتب کردن چن تا عدد ثابت وگرنه اون اعداد هیچ جذابیتی ندارن.

دیروز به این نتیجه رسیدم که آدما هم همین شکلی ان. آدمایی که یه سودوکوی حل شده ان، هیچ جذابیتی ندارن. شاید دلیل تکراری شدن و روزمرگی همین باشه. شاید دلیل خسته شدن آدما از هم، همینه. وقتی سودوکوی آدما رو حل میکنی، دیگه اون جذابیته از بین میره و دیگه عادته که جای اون جذابیته رو میگیره.

یه مدت گیر داده بودم که ببینم "سیامک عباسی" چه شکلیه. تو دوره زمونه ای که وقتی یه لندهور با یه آهنگ مسخره، پونصد مدل عکس و کاور آهنگ میده بیرون، تو دنیای بزرگ نت هیچ عکسی نتونستم ازش پیدا کنم. سیامک عباسی با اون صدای مخملی پشت یه نقاب. خوبه دیگه! سیامک عباسی یه سودوکوی حل نشده س و این جذابیتش رو حفظ میکنه.

دوتا راه بیشتر به ذهنم نمیرسه. یا آدم باید غیرخطی و غیرقابل پیش بینی باشه تا کسی نتونه تحلیلش کنه که خیلی سخته یا ادم نباید گیر بده به یکی و زیر و بمش رودر بیاره. ینی خودش، خودخواسته ندونه! اینجوری مدت جذابیت طولانی تر میشه


امضا: 18 سودوکوئر

۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۰۴
هیژده ...