هــــــــــــــــــــیژده

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیالوگ» ثبت شده است

اون: حیوون؛ درست بشین

من: نمیخوام

اون: این لکه رو رو داشبورد ببین! جای قبلی کفش توئه

من: گه نخور

اون: (در حالیکه عصبانیه و داره بم مشت میزنه) دیوث

من: خب بخور!



امضا: 18 پیروز
۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۰۶
هیژده ...

اسمشو گذاستم مقام مسئول چون نمیخواست اسمش فاش بشه و معمولا فقط مقامهای مسئول هستن که نمیخوان اسشمون فاش بشه. مقام مسئول موجود عجیبیه. اگه 6 ساعت کنارت بشینه تنها کلامی که ازش شنیده میشه، سلام چطوریِ اول مکالمه س. ساکت، منزوی، آروم و بی حاشیه. تنها بدی ای که ازش دیدم اینه که وقتی میخواد لپ تاپش رو روشن کنه، سیم آداپتور منو هم قطع میکنه و لپ تاپ من خاموش میشه.


ساعت 7:35 شب - در دفتر کار هستیم


من: چقد بدم اینو میخوری؟

مقام مسئول: بیخیال!

من: هرکی یه قیمتی داره. نقد چقد بت بدن اینو میخوری؟

مقام مسئول: مـــــــــــــــــــــــــــــــم   خو بذا حساب کنم.

من: ها ها ها  (در بین خنده های من مقام مسئول داشت واقعا دودوتا چارتا میکرد) ها ها ها

مقام مسئول: هشت و صد!

من: ینی چی؟

مقام مسئول: ینی هشت میلیون و صد

من: دقیقا هشت میلیون و صد؟!

مقام مسئول: یه تار علی یاری میخوام 4.5، یه سه تار خوب میخوام 1 تومن. یه شور انگیز میخوام 2 تومن و یه تنبور که 600 تومنه. جمع بزن. میشه هشت و صد

من: ینی مثلا 10 تومن نمیخوای؟

مقام مسئول: نه! من هشت و صد میخوام.

من: لااقل یه پول بیشتر بگیر تو که میخوای اینو بخوری

مقم مسول: نه! من هشت و صد میخوام!





نمیدونین چیه؟ منم نمیدونستم(شور انگیز)



امضا: 18 در حال محاسبه اینکه چقد بش بدن اونو میخوره

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۹:۵۰
هیژده ...
تو دفتر هستیم. بدمست پامیشه که بره در حالیکه دارم بش دست میدم

- واقعیت تلخ رو ترجیح میدی یا دروغ شیرین؟
-هیژده مشکوک میزنی
- کدوم؟
- خب... واقعیت تلخ رو. که چی؟
- هیچی. همینجوری :)
- یه پایان تلخ یا تلخی بی پایان؟
بدمست جلوی پله ها ایستاده که بره

- اگه یکی دهنتو سرویس کنه، چیکار میکنی؟
- واسه چی می پرسی؟
- همینجوری بابا
- خب بستگی داره کی باشه. اگه ضعیف باشه کاریش ندارم ولی اگه زرنگ بازی در آورده باشه جرش میدم!
- اگه من دهنتو سرویس کنم چیکار میکنی؟
- :)))
- جدی میگم
- نه. با تو کاری ندارم.
- :) حتی اگه دهنتو بدجور سرویس کنم؟
- بستگی داره خب. اگه زرنگ بازی در بیاری تو رو هم جر میدم. کاری نداری؟ میخوام برم
-  :|  نه. خدافس

بدمست جلوی در ایستاده و من بالای پله ها ایستادم

- میشه بری بیرون واستی؟
- بیا
- نه! کلا برو بیرون
- بیا
- نه! دو تا پات باید بیرون باشه. فقط در باز باشه
- بیا
- آقا یادته مراسم ع ...
- خب . . .
 من کل ماجرای اون شب رو براش تعریف میکنم و در نهایت میگم


- اون شیشه هه بود، فک کردم آبه. باش کفی سیامک رو شستم بعد بوش بلند شد... :)
- هیژده
- اولش 60 جور دروغ رو طراحی کردم که بپیچونم. ولی واقعیت تلخ بهتره دیگه... :)
- هیژده
- اینقد کفی ماشین تمیز شده. برق میزنه بخدا :)
- هیژده
- جان
- جرت میدم!
در بسته شد و بدمست منو با ترسهام تنها گذاشت.


امضا: 18 پس از دومین خاطره ی تلخ تکراریش
۲۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۶
هیژده ...