هــــــــــــــــــــیژده

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است

 اولین بار بود میرفتم تو دادگاه و اولین بار بود که یه قاضی رو از نزدیک میدیدم. شاهد بودم. شاهد این بودم که مهندس ک اینقد پول نداره که هزینه ی دادرسی بانکی که بخاطر ضمانت ازش شکایت کرده رو بده. جایی که قاضی نشسته بود به لحاظ ارتفاع، بالاتر از ما بود و من حس می کردم جلوی خدا نشستم! می پرسید و من جواب میدادم. استرس نداشتم ولی حس خوبی هم نبود. کارمون تموم شد و اومدم بیرون. کلی آدم و صداهای عجیب غریب شنیدم و دیدم. صدای جیغ های نخراشیده ی یک زن از اتاق دربسته، چن تا آدم با دستبند و لباسهای راه راه مث دالتون ها و کلی آدم عبوس. اومدم که از در برم بیرون یارو گفت اون برگه ای رو که موقع ورود بهت دادیم که امضا کنی رو باس پس بیاری تا بتونی خارج شی. منم برگشتم طبقه ی سوم تا از مسئول دفتر قاضی امضا بگیرم. تنها تو آسانسور بودم. یکی با یه خط بد با خودکار آبی رو یکی از لته های درب کشویی آسانسور نوشته بود "خدایا کمکم کن" .

یه جمله ی معمولی بود ولی وقتی خوندمش حس کردم واقعا از روی عجز و با التماس این جمله رو نوشته. اصن حس داشت. با یه کمک ساده خیلی فرق داشت. قاتل بود یا یه کلاهبردار، مهم نیس مهم اینه که من مطمئنم این جمله از طرف یه متشاکی نوشته شده نه شاکی و این خیلی معنی میده. این ینی اینکه آدم وقتی گیر افتاده و نه از دست آدما کاری بر میاد نه قانون، وقتی میدونه که مقصره و کاریش نمیشه کرد دمبال یه قدرت ماورایی یا یه معجزه س.

خدا همینجوری بوجود اومد...



امضا: 18 دمبال چکش آقای قاضی

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۵۰
هیژده ...

بیا فک کنیم خدا هست

بیا فک کنیم همه حرفایی که زده هم راسته

بیا فک کنیم هم بهشت وجود داره هم جهنم

بیا فک کنیم ما قبلا اون دنیا رو پشت سر گذاشتیم

بیا فک کنیم یه روز خورشید از غرب طلوع کرده و قیامت شده و خدا وعده هاش رو عملی کرده

بیا فک کنیم بهشت و جهنم همین شکلیه که الان هست

بیا فک کنیم یه سری از ما بهشتی هستیم و یه سریامون جهنمی و الان داریم باهم زندگی میکنیم



اگه

اینجوری فک کنیم

شاید

بتونیم هضم کنیم که دنیا پر از عدالته و خدا عادله



امضا: 18 برزخ زاده


۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۷
هیژده ...

این یک پست سیاسی یا مذهبی نیست. این یک درد و دل شخصی است.

۱۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۰۶
هیژده ...

دقیقا در همین لحظه که چشمان خیلیا خیسه

تو همین لحظه که قرآن رو سر خیلیاس

همین الان که یه سریا دارن قرآن میخونن

همین لحظه ای که خیلیا دارن الغوث الغوث میگن

تو همین دقایقی که خیلیا با خودشون و گناهاشون و خداشون خلوت کردن

دقیقن همین الان

من و خدا نشستیم داریم شله زرد میخوریم و آهنگ کنعان کریستف رضایی رو گوش میدیم و بهم لبخند میزنیم...



امضا: 18 ندار با خدا


۲۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۴
هیژده ...