هــــــــــــــــــــیژده

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین» ثبت شده است

اون: حیوون؛ درست بشین

من: نمیخوام

اون: این لکه رو رو داشبورد ببین! جای قبلی کفش توئه

من: گه نخور

اون: (در حالیکه عصبانیه و داره بم مشت میزنه) دیوث

من: خب بخور!



امضا: 18 پیروز
۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۰۶
هیژده ...

دقیقا در همین لحظه... ینی ساعت 22:31پنجشمبه شب...

من یه عادت گندی دارم و اون اینه که وقتی یه چیزی میره تو مخم، انگار یه چیز اضافی رفته تو وجودم. ینی به هر کاری ممکنه دست بزنم تا اون چیز از مخم خارج شه. و اون چیز کِی خارج میشه؟ دقیقا وقتی که به نتیجه برسه. اصن مهم نیس که نتیجه چی میشه. فقط باید به نتیجه برسه. اینجا که من الان نشستم، ینی دفتر کار جدیدمون. اینجا تلفن نداشت (ینی داشت، ولی هیچکدوم از پریزها بوق نداشت). تو سه روز گذشته، یه 24 ساعت طول کشید تا دوبار مامور مخابرات اومد و از پای ترمینال مخابرات سیم رو کشوندیم تا دفتر و از اونجا سیم کشی روکار تا پای کار. تو 48 ساعت گذشته مشترک شاتل شدم ولی از شانسم این خط قبلا رانژه ی جای دیگه بوده. مث سگ پاسوخته از شاتل به مخابرات، از مخابرات به مرکز تلفن. 24 ساعت طول کشید تا مخابرات (که شمبه ها تعطیله) خط رو تخلیه کرد و شاتل جاش رو گرفت. چون بازرسی بودیم نتونستم پیگیری کنم تا الان که برگشتیم. سگ پاسوخته در ادامه به دفترش مراجعه میکنه تا لذت اینترنت رو بچشه اما اینترنت وصل نبود. مگه میشد این همه انرژی به نتیجه نرسه؟ تماس با پشتیبانی مرکزی... و دقیقا در همین لحظه... ینی ساعت 22:46 پنجشمبه شب... با کمک خانم الف (تو پشتیبانی مرکز)، من اینترنت دار شدم. و این پست سرشار از انرژی و رضایته


پ.ن.1: این اتفاقاتی که گفتم تو روال عادی حداقل یه هفته زمان می بره

پ.ن.2: اینکه من الان اینترنت دارم هیچ دردی از من دوا نمیکنه و عملا الان با سه شمبه هفته ی بعد هیچ فرقی نداره ولی اون چیزه از تو مخم خارج شد.

پ.ن.3: همین الان حسین اومد پیشم درحالی که یه بسته هات چاکلت مارک aroma تو دستشه و هی نمیذاره که من از این دست آوردم لذت ببرم.


امضا: 18 سه پیچیانِ زالو زاده ی کنه نسب

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۹
هیژده ...