هــــــــــــــــــــیژده

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بدمست» ثبت شده است

به پیشنهاد بدمست و با جوی که داد به توییتر علاقه مند شدم و تصمیم گرفتم صفحه ی مجازی دیگری رو هم به گند بکشم. سعی کردم تو صفحات جداگانه درستش کنم ولی نشد. در پیوند ها آدرسم رو گذاشتم.

+ در اینستاگرام خیلی فعال نیستم. با خوندن پست قبلی میشه دلیلش رو  فهمید ولی توییتر فرق میکنه. جواب میده :)



امضا: 18 توتولی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۴ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۱
هیژده ...

یه بار دیگه هم گفتم، ولی بازم میخوام بگم. اون اوایل که وبلاگ زده بودم (بلگفا) تا مدتها اصن نمیدونستم یه سریا میتونن بیان رو نوشته هام کامنت بذارن. حرفه ای تر که شدم تونستم آمار وبلاگم رو هم ببینم. به زور آمارم به 20 نفر تو روز میرسید. 20 نفری که شاید 10-12 بارش خودم بودم!

زمان گذشت و حرفه ای تر شدم و شناخته تر شدم. "پیر" من در وبلاگ نویسی یک بانو بود که من به خوندن خاطرات و روزمره نویسی هاش عادت کرده بودم. کسی که شاید دوسال قبل از وبلاگ زدنم باش زندگی کردم. ینی باشون زندگی کردم. زندگی یه زوج جوان معمولی با حوادث معمولی. وقتی آمار وبلاگم سه رقمی شده بود، یه روز پیر اومدو بهم گفت که هیژده واسه خودت بنویس نه خواننده هات. خیلی بهم برخورد و شدیدن کتمان کردم ولی پیر درست میگفت. من آمار وبلاگم خیلی واسم مهم شده بود. این آمار لعنتی واسه هر کسی مهمه. (ینی هرکی که بگه نیس، یه پشت دستی طلبش و ادامه ی این پست رو نخونه لطفا). وقتی آمار بالا میره آدم احساس قدرت پیدا میکنه. احساس شهرت و محبوبیت و این خیلی حس خوبیه. دیدن لینک بلاگت تو بلاگهای دیگه حس خوشمزه ایه.

خوب نوشتن و خوب برداشت کردن 100% متناسب با سلیقه آدمه. قدیما که بیشتر وقت داشتمو تقریبا 2-3 ساعت تو روز وبلاگ میخوندم، یه وبلاگای خفنی رو کشف کرده بودم که بی نهایت خوب مینوشتن. اکثر اون وبلاگا آمارشون بسته بود. معمولا هیچ نظری رو تایید نمیکردن و فقط مینوشتن. عاره! شاید اینم یه مدل عرض اندام کردنه. شایدم تا حدودی بیشعوری باشه. البته وبلاگایی هم بودن که هم خوب مینوشتن هم آمار داشتن و هم جواب میدادن و وبلاگایی هم هستن که بازدیدشون تو روز دو رقمی هم نمیشه اما واقعا خوب مینویسن (بازم میگم خوب نوشتن = سلیقه ی مخاطب)

بدمست بمن میگه تو و امثال تو که کسی رو لینک نمیکنن، ادعای شاخ بودن دارن. شاید تا حدود زیادی درست بگه ولی من مطمئنم که لینک کردن تاثیرات مخربی مث آمار رو صاحب وبلاگ میذاره. لینک شدن و کردن خیلی خوبه. وبلاگ هرکی مث خونشه و به هیچ کس دیگه ای ربط نداره که چیدمان خونه ش چه شکلیه. ولی این تا جایی خوبه که رنگ بده بستون نگیره. فالو=فالو و آنفالو=آنفالو مسخره س.

من تو باز شدن پای بدمست به این کارزار سهیمم. پس تو اتفاقایی که الان داره واسش میفته هم سهم دارم. بدمست، یه بدمست معمولی بود، وقتی که راحت مینوشت. وقتی سرش به کار خودش بود. بدمست خیلی سریع تبدیل به یه وبلاگ پربازدید شد. خیلی سریع رفت تو اوج و اون بالا موند. اون روزی رو که گفت مچ یه سریای کپی کار رو گرفته، یادمه. افتاده بود دمبالشون و پته هاشون رو میریخت رو آب و خوشال بود. بش گفتم بیخیال. به توچه اصن؟ گفت نه! کارشون بده. دزدیه.


بد مست عزیز. دوست خوبم. (هرچند امروز ازت شاکی ام و خودت میدونی که حق با منه و به روی مبارک هم نمیاری) ولی بیا قبول کنیم که یه سری آدم اینجوری دور و برمون هستن. یه سری آدم احمق، یه سری خاک بر سر ضعیف که نمیتونن خودشون باشن. نمیتونن بنویسن. نمیتونن. میفهمی؟ ن می تو نن. ولی اونا هم مث ما اون حس خوبِ قدرت و شهرت رو دوست دارن. چیکار میتونن بکنن جز کپی؟ خب بکنن. اصن همه ی مطالب رو کپی. چه اهمیتی داره؟ واقعا چه اهمیتی داره؟ این مطالب قشنگ باید خونده شه و تاثیر بذاره. اصن این پست منو تو همه ی وبلاگا کپی کنن. بذا خواننده ی سوم فک کنه اینو یکی دیگه نوشته... قبول دارم که موضوع کثیفه، لج درآره و این کمترین حق یه بلاگره ولی خب هست. همونجوری که تو خیابون دزد و جیب بر داریم اینجا هم داریم.

تازه... مگه ما کپی نمیکنیم؟ ما هم کپی میکنیم. ما یه خورده باکلاس تر کپی میکنیم. خوب که دقت کنی میبینی دایره ی اونی که میخونیش، با دایره ی اونایی که اون میخونه، خیلی همپوشانی داره. عملا ما یه سری آدم شبیه به هم با هم لینک شدیم. ما خواسته یا ناخواسته از نوشته های هم، از ادبیات هم، از افکار هم تاثیر می پذیریم. نوشته های همدیگه رو بلغور میکنیم و یه چیز جدید از توش در میاریم. اینم یه جور کپیه. اصن من که میگم 100% کپی باشه. مگه مسابقه س؟ ما نیومدیم اینجا که با هم مسابقه بدیم. نه شیرازی نه بیان نه هیچ جای دیگه به خاطر تعداد لینک یا بازدیدمون به ما جایزه نمیده. این خیلی مسخره س که به جون هم بیفتیم.

ما مینویسیم که خالی شیم. ما مینویسیم که خونده شیم و نقد شیم. ما مینویسیم که بخندیم. مینویسیم که تاریخ شیم. خاطره شیم. مگه کودکستانه که آقای پلیس فتا اجازه؟ بدمست پاک کن منو گاز زد!!
خیر سرمون ما مینویسیم! نوشتن حرمت داره. حتی کپی کردن هم حرمت داره. خب پفیوزی که تو یه روز سه تا پست گلچین شده میذاری، چیو میخوای ثابت کنی؟ اینجا 600 نفر رو انگشت به دهن کردی. آفرین. تو خیلی شاخی. این شاخ طلایی پیچ دار واسه تو. استعمالش کن. همش واسه تو. ولی وجدانن تو حس خوبی داری؟ مث اینه که آدم پراید داشته باشه و با پورشه ی همسایه ش بره مخ بزنه. چه حقارتی بیشتر از این؟ خو احمق! اون نوشته به تو اعتبار داده نه خودت. اون پورشه باعث شده نیگات کنن. فهمیدن این قضیه خیلی ساده س

خداوکیلی یه وبلاگایی میری، طرف عینا نوشته کاش من اینو نوشته بودم و بعد لینکشو گذاشته. چیزی از ارزش هاش کم میشه؟ اگه کپیش میکرد چیزی به ارزش هاش اضافه میشد؟


نکنین. منِ ماتحت فراخ رو وادار نکنین اینقد تایپ کنم. خسته شدم. یکی یه چایی برام بیاره.


پ.ن: امروز یکی از بچه ها بهم گفت فلان پستم کپی شده. رفتم دیدم کپی شده. خداشاهده ناراحت نشدم. ضمن ادای احترام به خویشاوندان و وابستگان سببی و نسبی کپی کار، تنها چیزی که ناراحتم کرده جمله ی "کپی نکنین" تو وبلاگ طرفه.


امضا: 18 کدخدای ده بیانرود


۱۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۴ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۱:۰۰
هیژده ...
تو دفتر هستیم. بدمست پامیشه که بره در حالیکه دارم بش دست میدم

- واقعیت تلخ رو ترجیح میدی یا دروغ شیرین؟
-هیژده مشکوک میزنی
- کدوم؟
- خب... واقعیت تلخ رو. که چی؟
- هیچی. همینجوری :)
- یه پایان تلخ یا تلخی بی پایان؟
بدمست جلوی پله ها ایستاده که بره

- اگه یکی دهنتو سرویس کنه، چیکار میکنی؟
- واسه چی می پرسی؟
- همینجوری بابا
- خب بستگی داره کی باشه. اگه ضعیف باشه کاریش ندارم ولی اگه زرنگ بازی در آورده باشه جرش میدم!
- اگه من دهنتو سرویس کنم چیکار میکنی؟
- :)))
- جدی میگم
- نه. با تو کاری ندارم.
- :) حتی اگه دهنتو بدجور سرویس کنم؟
- بستگی داره خب. اگه زرنگ بازی در بیاری تو رو هم جر میدم. کاری نداری؟ میخوام برم
-  :|  نه. خدافس

بدمست جلوی در ایستاده و من بالای پله ها ایستادم

- میشه بری بیرون واستی؟
- بیا
- نه! کلا برو بیرون
- بیا
- نه! دو تا پات باید بیرون باشه. فقط در باز باشه
- بیا
- آقا یادته مراسم ع ...
- خب . . .
 من کل ماجرای اون شب رو براش تعریف میکنم و در نهایت میگم


- اون شیشه هه بود، فک کردم آبه. باش کفی سیامک رو شستم بعد بوش بلند شد... :)
- هیژده
- اولش 60 جور دروغ رو طراحی کردم که بپیچونم. ولی واقعیت تلخ بهتره دیگه... :)
- هیژده
- اینقد کفی ماشین تمیز شده. برق میزنه بخدا :)
- هیژده
- جان
- جرت میدم!
در بسته شد و بدمست منو با ترسهام تنها گذاشت.


امضا: 18 پس از دومین خاطره ی تلخ تکراریش
۲۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۶
هیژده ...