هــــــــــــــــــــیژده

85. خوبها کجایند؟ دقیقا کجایند؟

يكشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۰۶ ب.ظ

این یک پست سیاسی یا مذهبی نیست. این یک درد و دل شخصی است.


مقدمه:

یک سال و چهار ماه پیش چیلرهای یک ارگان دولتی خراب شده بود و شرکت سازنده بعد از تعمیر یه فاکتور هفت میلیون تومنی براشون صادر کرده بود. دو بار فاکتور گم شد و یکبار اصلاح شد. این پروسه یک سال و چهارماه طول کشیده و هنوز وجه هفت میلیون تومنی پرداخت نشده.


من پیمانکار نگهداری و تعمیرات تاسیسات اون ارگان دولتی هستم.


ساعت 12:30 ظهره و من اومدم صورت وضعیت دیماه رو پیگیری کنم.

چیزهایی رو که میبینم و میشنوم رو دارم مینویسم:

کتاب جلوه هایی از عاشورا در قفسه ی کتاب (تنها کتاب موجود در این قفسه) - منشور اخلاقی کارکنان - خدمات فروشگاه اتکا برای کارکنان دولت در یک بنر ایستاده وسط راهرو - الهم عجل لولیک الفرج و ذکر روز یکشنبه تنها کلمات روی تخته ی وایت برد 2 متر مربعی - یک پیشخوان به طول حدود 50 متر با دو متصدی برای رسیدگی به کارهای ارباب رجوع - یک نمازخانه در حال برگزاری نماز جماعت به پیش نمازی یک روحانی و حدود 40 نمازگزار


چیزهایی که به گوشم میرسه:

تلاوت دلنشین و با صوت السلام علیک ... صلواتهایی که ح آن به شدت غلیظ و اصولی بیان میشه و صدای همهمه


ساعت حدود 1 شده:

کارکنانی که اکثرا با دمپایی به صورت گروههای چند نفره، بیرون سالن با هم گپ میزنن و آروم آروم میرن که پشت میزهاشون بشینن. روحانی زود تر از همه رفت. نفری که من باهاش کار داشتم تو نمازخونه نبود و بعد از کلی پرس و جو فهمیدم اصن تو اداره نیست (مقام مافوق اون نفر نمیدونست که زیردستش تو اداره نیست)


ساعت 1:30

آقای ک (همونی که باش کار داشتم) اومد و در کمتر از 3 دقیقه تمام برگه هایی رو که گزارش عملکرد یکماهه ی ماست رو امضا کرد و با عذر خواهی بهم داد. شاید 10 ثانیه طول کشید که مافوق او هم گزارش رو امضا کرد و کارم تموم شد. هیچکدوم اونا اصن گزارش رو نخوندن و فقط امضا زدن.



ساعت 1:45 و من دارم از اداره ای خارج میشم که یه پیشخون حدود 50 متری و دو متصدی برای ارباب رجوعها داره و حدود 60 نفر نیروی پشتیبانی و ستادی در طبقه ی بالا، بعد از جمع کردن توشه برای آخرتشون منظرن که زود تر ساعت 2:15 بشه و برن خونه و خستگی یک روز کاری رو در کنن.



چیزایی که نوشتم مربوط به حال عصبی الانم نیست. یک سال و چهارماهه که دارم این چیزا رو تحمل میکنم. خیلی از حرفایی که میخواستم بزنم و خالی شم رو ننوشتم و هنوز پُر ام. مشابه این چن تا مورد دیگه هم هست درمورد کارهایی که واسه سازمانهای دیگه انجام دادم.


دولت، دین، خدا، آدما یا بی عرضگی خودم. نمیدونم از کدوم اینا باید ناراحت باشم. فقط مطمئنم از همشون متنفرم.


خوبها ضعیفن. شایدم ضعیفها خوبن. خوبها پشت پیشخوان دارن به کار ملت رسیدگی میکنن...

امضا: 18 کافر

نظرات  (۱۴)

هیژده متاسفانه چقدر درکت کردم
تو گمرک کار نداشتی احیاناً؟!
نه البته نداشتی. وگرنه از تایم ورزش صبحگاهی و صبحانه و ناهار هم مینالیدی :)
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
اینایی که گفتی قبول
ولی این موضوعا اصن خنده نداره
اصصصصصصصصصصصصصصصلن
۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۲۸ سرباز جامانده
منکر وجودش نمیشم ولی بهتره اصل یک عمل رو از افراد انجام دهندش جدا کنیم.اینجوری اون عمل ارزششو الکی ازدست نمیده(منظور من در همه ی موارده ن مورد خاص)
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
چرا اینقد رو عقیده ت مطمئنی؟
چرا اینقد بی انصافانه طرفداری میکنی؟
اگه بخوای اون عمل رو جدا کنی و طرف رو جدا، من فک کنم همه آدما میرن یه طرف و اون عمل به عنوان یه چیز قشنگ میره یه طرف دیگه
شک همونقد که چیز بدیه چیز خوبیه
شک کن
به همه چی
به
همه
چی
میدونی باید کلی در موردش صحبت بشه و کلی مسایل جانبی رو اورد تو بحث و اخرش این جمله رو بگم،
ولی فقط همون جمله های آخرو مینویسم ، بقیه اش کلیشه ایه.
از یه جایی به بعد هیچی مهم نیست،،حتی پول، فقط قدرته که مهمه.
متصدیا هنوز دغدغه قدرت ندارن ، شاید آب نمیبینن ولی ماهیگیرای خوبین.
من فکر میکنم همه ی ما اساسا همچین موجوداتی هستیم. حالا یکم لهتر یا بدتر.
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
در این جمله خیلی باهات موافقم
ما اساسا موجودات نفله ای هستیم!

لدفا پیمانکار خوبی بمون . لدفا .
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
نمیذارن دیگه
نمیذارن
خب من دیگه عادت کردم
هیژده یه روز، تمام روز کاریمو یه لنگ پا منتظر امضای رئیس اداره استاندارد بودم. میدونی اون داشت چیکار میکرد؟
چند ساعت داشت تو باغچه اداره به گلا ور میرفت بعد شروع کرد به بازی و غذا دادن به گربه ای که تو محوطه بود. بعدشم دوستاش اومدن؛ تو حیاط شروع کردن به خوشوبش و احوال پرسی. تا اینجا دیگه ظهر شده بود. بعد رفتن نمازشونو به کمرشون بزنن بعدم ناهار. بعدشم غیب شد یهو! :)
مدیونی که حاله منو با فشاری که شرکت داشت بهم میورد رو خوب تو ذهنت تصور نکنی :)
فردای اون روز، نزدیک ظهر! برگه م امضا شد. هیژده بخدا یه دیقه هم طول نکشید
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
میفهمم چی میگی
تو هم میفهمی چی میگم!

میدونی بدِ داستان کجاس؟
این که آدم زورش اینقد نیس که بره تو روی یارو وایسته و با یه چکیده ی آبدار عقده ش رو خالی کنه
زور آدم نمیرسه
این بده!
۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۴۶ نیمه سیب سقراطی
فقط خدا نکنه کارت گیر این جماعت بیفته ... 

یه بار دیدم مردک مزخرف کار منو که پیش نمیبره قشنگ نشستم باهاش دعوا کردم ، حرفامو زدم ! دلم خنک شد که ... جهنم که کارم پیش نرفت !!! نمیگفتم می موند رو دلم !!! 
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
ینی دمت گرم
روحت پیشاپیش شاد!
وای افتضاحه .واقعا وحشتناکه واسه همینه من هیچوقت توی اداره های دولتی کار نکردم
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
ینی بت گفتن بیا و تو نرفتی؟!!!!!
چند وقت پیش برای کارای بابام باید چند تا امضا میگرفتم , برا منی که نه سر از اداره در میارم نه اصلا اونجا را بلد بودم عذابی بود
 خداوکیلی همه هم راهنماییم میکردن و هر کمکی از دستشون براومد انجام دادن تا رسید به نفر اخر , مرتیکه امضا نمیکرد پرونده رو گذاشت اخر کار , کار منم حیاتی بود هر چی میگفتم , میگفت نه باید بررسی بشه برو چند روز دیگه, گفتم بابا ۱۰ بار بررسی شده میگفت نه روال کار حالا به جای بررسی داشت با دوستاش حرف میزد و خاطره تعریف میکرد , زروم بهش نرسید نامرد !!!
تو راه برگشت یکی از دوستای بابام و دیدم قضیه رو گفتم , گفت یه دقیقه صبر کن کمتر از ۱دقیقه امضا شده تحویلم داد میگفت مرتیکه عادتشه تو اداره کار نمیکنه میبره خونه روزای تعطیل کار انجام میده ....
تو اداره کار نمیکنه !!!!!!

پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
مردک پفیوز!
۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۵۴ ایزابلا ایزابلایی
من یه سال تو یه همچنین سیستمی کار کردم، نتونستم ادامه بدم دیگه، ناراحتی عصبی و پرخاشگری از سر و روم میبارید، دیدم نمیشه زدم بیرون.
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
سلام ایزابلا ایزابلایی
خیلی وقت بود اینورا پیدات نبود
خوبی؟



+خوب کردی

۱۳ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۲۱ ایزابلا ایزابلایی
سلام هیفده هیژده نوزده بیست
پیدام هس ولی حرفم نمیاد اکثرا :)
الان خیلی خوبم
شوما چطوری؟ نوه گرام، بچه مچه‌ها خوبن؟ نصایح رو خوب اجرا میکنن؟ =)
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
دست بوس شومان

+کفش آل استار رو پیشنهاد میکنم برات! تمام مشکلاتت رو یه جا حل میکنه
۱۳ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۴ ایزابلا ایزابلایی
((((: دمت گرم ولی خیلی.
😂😂😂خودشون که نگفتن برو ولی اطرافیان گفتن بیا برو و من نرفتم😂😂😂کافیه همن قد دیگه
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
عاها... از اون نظر
منطقی و قابل قبوله :)
یه بار بعد کلی تلاش موفق شدیم از یه مسئولی وقت بگیریم بعد یکی از آقایون کلی از این آیه ها خوند و بعد یه چند خط تشکر کرد که بهش وقت دادن و...!
من فکر می کنم خود ما امثال این دست آدم ها رو زیاد می کنیم.وقتی جایی که "نباید" تشکر می کنیم یا اعتراضی نمی کنیم یا با موج می ریم.سکوت می کنیم و صرفا منتقد هستیم.حاضر نیستیم هزینه بدیم.
دوستی دارم وکیل پایه یک تعریف می کرد برا آموزشی اش رفته بود دفتر یه قاضی دیده بود منشی از تلفن داره استفاده شخصی می کنه،دوستم گوشی رو از دستش گرفته بود و تلفن رو قطع کرد:از تلفن اداره استفاده شخصی نمی کنن!
هاج و واج موند.بهش برخورد که البته به درک!
اگر چند تا برخورد این فرمی ارباب رجوع ها داشته باشند و برای خودشون یک مسئولیت تعریف بکنند،شاید دیگه این وضعیت از حالت اپیدمی خارج بشه...
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
نمیدونم چرا ولی عجیب با کامنتت حال کردم
انگار کاری که من باس میکردمو نکردمه
اصن یه چیزی درونم گرم شد
میدونی هیژده من جدیدا یکم جوگیر شدم همه چیزو از دید جامعه شناسی نگاه میکنم....
به نظر من مشکا نه اون دین و خدا و نماز و ایه و تابلو و کتابه نه اون ادما...هیژده تو خودتو تصور کن مجبورت کنن بری بشیی تو یه اتاق کاری رو انجا بدی که دوست نداری بعد یکسری عقایدی هم که حالا شاید قبول داشته باشب نداشته باشی حالا هرچی بشه وسیله واسه ارتقا واسه فرار از اون اتاق...و تو بدونی کاری انجام بدی ندی اخر ماه یه فیش حقوقی میاد...به نظر تو هیچ عقل سلیمی خودشو مجبور به اون کار مزخرف میکنه؟؟؟؟
پس مشکل از یه جای دیگهاونقدر خرابه که کم کم بوی خرابیش داره همه جارو بر میداره شایدم برداشته...
اینایی که اینجا نوشتم و در حالتی نوشتم که با ارامش تو خونه ام نشستم و هیچ کار اداری ای ندارم وگرنه هروقت وارد راهرو امور اداری دانشگاه میشم حس میکنم وارد یه کشور دیگه شدم که ادماش حرف منو نمیفهمن...یه بار اینقدر عصبانی بودم و داشتم داد و بیداد میکردم که چرا گوش نمیدید من چی میگم که اینقدر با نامه اشتباه منو پاسکاری نکنید که اخرش یکی از استادامون اومد گفت این دانشجو پزشکیه بابا میفهمه چی کار داره میکنه کارشو راه بندازین بره...ببخشید که عین جمله استادو گفتم...ولی اخرشم بازم به لطف این لقب مزخرف و دهن پر کن بازم بدون اینکه که نامه من خونده بشه گفتم اینجارو امضا کنید اینم بنویسید تموم بشه بره.

پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
نه دکتر! اصلا بات موافق نیستم. یا حداقل مثالت اصلا درست نیس
اونا واسه فرار از اتاق جایی نمیرن. اونا دارن به مدیر و رییس و حراست میگن که ما معتقدیم. اونا اینقد احمقن که حتی تو اون تایمی که بقول تو درحال فرار از اتاقشونن هم به فکر خودشون نیستن. به بالادستیشون فک میکنن. به اینکه صف چندم وایسن.
من قبول دارم مشکل نه دین نه خدا (اگه باشه البته) نه مذهب
مشکل ماهاییم. ذتو فک میکنی اگه به هرکدوم افراد مذکور شغل با حقوق مناسب و مورد علاقشون رو بدی، دیگه نمیرن؟ یا دیگه تو رو پاس نمیدن اینور اونور؟
ماها مشکل داریم. مشکلات اساسی


+ امروز همونجا بودم. آقای روحانی ساعت 11:20 اومد و رفت تو نمازخونه. منم مشغول کارای خودم. منتظر بودم تا اون نفری که باش کار دارم از مرخصی ساعتی برگرده. کرمم گرفت ببینم چیکار میکنه. یه قرآن گذاشته بود و با گوشیش که وسط قرآن بود ور میرفت. درسته بمن ربطی نداره که اون چیکار میکنه، ولی اون مطالباتش رو سر ماه میگیره و من تا اردیبهشت باس برم که اسفندم تسویه شه. اه! لعنت به همشون. کیبوردم داره میشکنه اینقد محکم مینویسم

دیوانه جان، هی بت میگم دستتو از رو دلم بردار. هی میذاری رو دلم. بردار دیگه! این پست یادم رفته بود کلا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">