هــــــــــــــــــــیژده

28. گرگ میانسال

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۰۷ ق.ظ

وقتی یکی یکی همه دور و بریام دارن متاهل میشن و میرن و سنم همینجوری بالا میره، یکی از فانتزیام اینه که مثلا چن سال دیگه من بشم یه آدم 42-43 ساله ی مجرد با یه سری چین و چروک سطحی و موهای جوگندمی. البته نه یه آدم میانسال معمولی. یه آدم میانسال مشنگ که دنیاش با یه نوجوون 14 ساله زیاد فرقی نداره. بعد مثلا تو یه پروژه کاری وارد یه رابطه ای میشم که طرف مقابل یه دختر 22- 23 ساله س. رابطه کاری شروع میشه ولی بعد از چن وقت اون دخترک احمق، میره تو رویاهای خودش. انگار نه انگار که وقتی اون داشت شیر مامانش رو میخورد من دیپلمم گرفته بودم! البته که من از خیلی قبلترش فهمیده بودم (بهرحال سنی از من گذشته) ولی مثلا روحمم از این ماجرا خبر نداره. تو یه غروب دیماه، وقتی که ساعت کاری تموم شده، دختر دلشو به دریا میزنه و با کلی مِنمِن کردن و لرزش صدا، بهم میگه که تو کله ی پوک و دل صافش چی میگذره. بعد من هار هار شروع میکنم به خندیدن. خنده هایی که هم عصبی ان و هم از خوشالیِ درونیم نشات گرفتن. خنده م که تموم میشه زل میزنم تو چشاش. مث چشای یه گرگ که به سگ گله زل زده. وسایل دختر رو جمع میکنم و میذارم تو کیفش بعد کیفشو میذارم رو میز. در رو براش باز میکنم و خودم رومو میکنم به دیوار و شروع میکنم به سیگار کشیدن. دختره هم که درحالی که صدای فین فینش دراومده کیفشو برمیداره و بدون خدافظی با بیشترین قدرتش در رو میکوبه میره. میرم پشت پنجره و از بالا دویدنش رو تو خیابون نیگا میکنم. اینقد نیگا میکنم تا گم میشه بین ماشینا و آدما. پرده رو میکشم و تو تاریکی غروب دیماه میشینم. جمع میشم تو خودم و گریه میکنم.



ینی ریدم تو فانتزیام! مردم فانتزی دارن، منم فانتزی دارم. فانتزی هامم آخرش تخمیه! لعنتی! دختر به این خوبی، خوشگلی، ردیفی، جوونی. خودشم که راضیه. مرگت چیه دیگه؟!!!! پیرمرد خرفت!



امضا: 18 درگیر با خودش

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۰۹

نظرات  (۲۲)

حس میکنم تو مثه ویل تو سریال هانیبال هستی :/ از دس رفتی هیژده
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
ندیدم سریالشو
ولی لابد هستم دیگه :|
بله رو بگو هیژده :| دختر خوروبیه :| گناه داره :|
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
نمیتونم. میفهمی؟
ن می تو نم
میخواما
ولی
نمیشه
:)


+ از وقتی رفته دیگه نیومده. فک کنم قید پروژه رو زده. میخوام یه خانم 40 ساله ی بیوه رو به جاش بیارم. همون اول هم میگیرمش که فانتزیام خراب نشه :))))
ولی خدایی من میدونم که طرف دریده س و پوستمو میکنه. :)))
عی الد ولف ، جای این فانتزیا بیا کامنتتاتو تایید کنم ، آدم چقدر میتونه گشاد باشه آخه
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
عایا گشاد لفظ مناسبی است؟
عایا کلمه ی تمبل قشنگتر نبود؟
عایا کلمه ی بی حال بهتر نیس؟
عایا لفظ کاهل زیبا نیس؟
عایا "عزیزم بیا کامنتا رو تایید کن ما منتظریم" برازنده ی شما نیس؟
حتما باید بنویسی گشاد که همه بفهمن من گشادم؟!
:))
باع چه فکرایی میکنی تو
با اینکه پسری ذهن متخیلی داری
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
عذر میخوام
"باع" ینی چی؟ جدیا
باع ینی بابــــــــــــــــــــــــــــــا؟
یا
ینی بـــــــــــــــــــــــــــــَ
یا
ینی بائو؟

دقیقا تشریحش کن . . .
۰۹ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۱۸ خانم سربه هوا
دقیقا مرگت چیه ؟ :-))))) 

پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
خود چس پنداری گرفتم!
:)
۰۹ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۴۵ یک به اصطلاح نویسنده
ینی خدا شاهده تنم از خنده میلرزید وسطاش :))

خدا حفظت کنه با این فانتزیات :)
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
تو در عین ناباوری دومین نفری هستی که بم خندیدی
ظاهرا خیلی بدجور هم خندیدی
همونطور که به نگین هم گفتم به تو هم میگم...
ینی از اولش قاه قاه میخندیم ها ارزو بر جوانان عیب نیشت برا خونواده هم خوندم :)))))
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
من واقعا نمیدونم کجای این پست خنده داره؟!
این اوج احساسات و فانتزیات منه
واقعا خنده دار نیستا!
:|

مثل فیلم liberal arts :| دقیقا اون پسر احمقم دختر خوشگل نوزده ساله که عاشقش بودو ول کرد رف با یه زن گنده که هم شوهر داشت هم دوس پسر :| خاک تو سرش :| و تو سرِ تو:| 
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
چرا فش میدی حالا؟! بداخلاق :)
الان که فکر میکنم میبینم یه لفظ دیگه هم هست که میتونستم بکار ببرمک اتفاقا حق مطلبو ادا میکرد :دی 
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
خیلی خوشالم کردی که اون لفظ رو بکار نبردی :)
۰۹ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۷ یک به اصطلاح نویسنده
بله، مخصوصا" آخرش که احساسات موج میزد :)
خو یخورده با لطافتِ بیشتری برخورد میکردی :/
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
خیلی لطیف بود
زاویه دیدت رو عوض کن
دقیقا تو زاویه 67 درجه میتونی به عمق لطافت پی ببری :)
من اخرش خندیدم خب 
:|
چون یاد یه چیزهایی افتادم :|
بیام دعوات کنم نمیای خبر همسایهتو بگیری تو بلاگفا؟
دعوات کنم چرا کامنت تایید نمیکنی پست نمیزاری؟ این کارو کنم سرخورده شی؟؟ خوب است؟؟؟
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
بلگفا هم شد جا؟
بابا محل زندگیتو عوض کن
بیا تو محله ما
مثلا من رشتم روانشناسی باشه ترم آخر بعد عشق هنرم باشم واسه همین تو نمایشگاه های عکس و کتاب پلاس باشم..تو همین گیر و دار من عاشق شاعری میشم  ک بیست سال ازم بزرگتره اونم تو نمایشگاه عکاسی خودش بعد هی انگار خنگولا هر روز میرم نمایشگاهش و منتظر میشینم ک آقا نزول اجلال کنه بیاد بعد کم کم سر صحبت و باش وا می کنم میگم ک رواشناسم باهم حرف میزنیم اون برام شعر میخونه من براش از عقایدم میگم هی فرت و فرت عکس میگیریم شیرینی هایی ک من خریدم و با چایی میخوریم تا اینکه میشه روز آخر نمایشگاهش هی میخام بهش بگم دوسش دارما هی نمیگم هی اون با چشماش میگه بگو ولی من نمیگم بعد خیلی شیک و رسمی خدافظی میکنیم من میرم سر درسم اونم میره سراغ زندگیش..
+خیلی دوس داشتم خودم شیرینیا رو بپزم ولی اص بلد نیسم😊
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
تو اگه میخوای فانتزیت واقعی بشه خیلی ساده س
برو شیرینی پزی یاد بگیر :)
باع مترادف کلمه پع می باشد
و در حالتی که شخص تعجب کند به کار گرفته میشود (در ابتدای جمله)
البته پع حالت شدیدترش میباشد یعنی دیگه فرط تعجب!!!
هم معنی اند اما  کاربری شون متفاوته
دانستی؟؟؟؟
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
ثنکیو بیبی :)
پوف چه فانتزی غمگینی
اصلا نگران نباش ایمانمون تعریف می کرد که به جز یکی از دوستاش بقیه ازدواج نکردن بعد اونی ک ازدواج کرده بود دبیر المپیاد ما بود
آقا همین چن وقا پیش اونم طلاق گرفت
ینی میخام بگم که فقط تو تنها عذب نمی مونی:))

+ ینی نیکی جان با این"باع" کاملا شهر خودشو گفت ها!
باع همون "واااا" ی خودمونه:))
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
حالا شهرشون کجاس؟ چرا من نفهمیدم پس؟
۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۶ روانشناس روانی
خشن بودن و خیال پردازی از خصوصیات بارزته اصن.ولی خب هیژده حداقل تو خیالاتت اینقد خشن و غد نباش دختر مردم گناه داره خب:)))
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
تو چه روانشناسی هستی که نمیایی منو خوب کنی؟
هان؟
من از شما توقع و انتظار دارم
کامنت دومیم کو؟:|
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
من چه میدونم
حواسم به کامنتای تو هم باید باشه؟
18
تو
هیچ وقت با این طرز تفکر 
 و قلمت
پیر نمیشی.جووون
هیچ وقت!

پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
خدا از دهنت بشنوه ولی خودم اینجوری فک نمیکنم
فانتزیت نابوودم کرد نااااابووود...😂😂😂😂
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
چاکریم
منو یاد فانتزی خودم در وبلاگ مرحومم (بلاگفا) انداختی :))) 

والا... 
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
پس اگه اجازه بدی تو فانتزیای تو هم برینم :)
می گم ... چرا همه ی فانتزی هات  با استایل ِ محو و خیره در افق تموم میشه ؟! :دی.
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
تخمیه دیگه
شاخ و دم نداره که :)
حدما باید ترور شخصیتی شی تا کامنت تایید کنی؟ :|
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
چرا میزنی حالا؟
+نه نرسید
۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۰ روانشناس روانی
خب بیا به خاله بگو چی شده کمکت کنم پسرم:)))
بیا بیاfyqنکن بیا کمکت کنم خاله جون:))))
پاسخ:
این صدای 18 است که میشنوید:
سلام خاله
خاله اجازه
اینا پاک کن کنو گاز زدن نِصبشم قورت دادن
خاله
دعباشون کن
fyq دارم خاله
:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">